صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

آجیل

کاسه‌ی اینائی که وقتی می‌رند دید و بازدید می‌گردند تو آجیل‌ها، پسته و فندق و بادوم‌هاش رو جدا می‌کنند رو باید از نخودچی‌کشمش و گندم برشته و برنج‌توک و تخمه کدو پر کرد و روش واسه دکور، سه تا پسته، سه تا مغز بادوم و سه تا فندق چید تا بفهمند یه من آجیل چقدر کره میده...


با آجیل دیگران آن گونه رفتار کن که دوست داری آنان با آجیل تو رفتار کنند

چشم و ابرو

اینائی که فقط از چشم و ابروشون عکس کلوزآپ می‌ذارند نمی‌دونند که با زبون بی زبونی دارند اعلام میکنند که: "آقا از قد و هیکل که بگذریم، ما دَک و پوز و دماغمون هم خیلی داغونه، اونارو بیخیال!..."

لعنت بر ذهن منحرف

گـــوز مـــن بـــه پـــروانـــه،
که که زد به زلف تو شانه؟

لعنت بر ذهن منحرف...

سال نو

از فاحش‌ترین نشانه‌های مشهود رسیدن سال نو، سبز شدن برگ درختان و زرد شدن موی خانم‌هاست. از سه ماه قبل هم که همه ابروها پاچه‌ی بز، چرا؟ گذاشتند واسه عید پر بشه...

آسانسور

رو مُخی جدید! چرا ملّت فکر می‌کنند اگه دستشون رو بذارند رو دکمه آسانسور یا هی تُندتُند پشت سر هم دکمشو بزنند، زودتر میاد؟ :-|

میخوای راستشو بگم؟

یکی دیگه از اون اصطلاحات چرت ولی رایج: "میخوای راستشو بگم؟"

نه والا! مرگ تو اصن راضی نیستم انقد مرام بذاری، دروغشو بگو!

اینم مث "میتونم بهت اعتماد کنم؟" احمقانس!


محمّدحسین ابراهیم‌زاده

گوشت‌خوار و مادر

ملّت دُنبَلان و روده و چشم و تُخم و پاچه‌ و کُ* و ک*ن انواع جانوران و حیوانات زمینی و دریائی و هوائی رو به نیش می‌کشند و می‌خورند و به‌به و چه‌چه می‌کنند، امّا وقتی بهشون می‌گی تو چین و کُره و ویتنام گوشت سگ و گربه و میمون و هشت‌پا و حشره می‌خورند، اَی‌اَی و پیف‌پیف و وَی‌وَی‌شون در میاد و اونا می‌شند وحشی و آشغال خور. یا کلاً گوشت نخورید یا گ‌ ُه می‌خورید نصفه‌نیمه می‌خورید. اینارو هم باید روش بیاید بخورید...

حنانه شهشهانی

نمی‌دونم چرا تا یکی لخت می‌شه ملّت یاد فرهنگ دو هزار و پانصد سالشون می‌فتند. تو بقیّه موارد تقیه می‌کنند که خفه خون گرفتند؟

چرا؟ چون...

هر چیزیش به جاش خوبه! نمی‌دونم چرا این کارهای این هنرمند واقعاً خلاق ناخودآگاه من رو دقیقاً یاد اون دسته از افرادی می‌ندازه که تو جمع می‌خواند باحال باشند و مثل آدم‌های باحال با همه شوخی کنند و همون حرفها و جوک‌ها و رفتارها رو تکرار کنند و نهایتاً سِنتر آو اتِنشِن بشند، امّا با یه زمان بندی نامناسب، یا مکان‌بندی نامناسب، نه تنها موفق به این کار نمی‌شند، بلکه نتیجه کاملاً برعکس می‌شه و اون لحظه ملّت نمی‌دونند بخندند یا ترک زمین کنند! وبعد طرف می‌مونه که آخه چرا؟ منم که همون حرفیرو زدم که فلانی زد، منم که همون شوخی‌ای رو کردم که فلانی می‌کرد. پس چرا اون سی او ای شد و من این جوری؟ دِ آخه این عکسارو ببین برادر من، به همین دلیل...

زندگی

دیروز که، خاطره و عکس و فیلم و تجربه و ایناست
فردا هم که نمی‌دونم چیچیه چون هنوز نیومده.

زندگی همین حالاست!


همین الآن که من با شکم سیر تو اتاقم نشستم پای لپ‌تاپم و دارم این متن رو می‎نویسم. همین آلان که تو پای کامپیوترت نشستی و داری این متن رو میخونی...


نمی‌دونم چرا هی منتظریم زندگی از یه جائی شروع بشه.


بذار درسم تموم بشه،
بذار سربازیم تموم بشه،

بذار برم سر کار،
بذار این چکم پاس بشه،

بذار...