ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دیگه از لحاظ مالی، پولم به تیپهایی که دوس دارم بزنم هم نمیرسه. نمیدونم کی اینطوری شد، ولی وقتی از سال ۸۵ که رفتم دانشگاه حرف میزنم، حس میکنم آقاجونم داره راجع به زمان شاه حرف میزنه! بنزین بود لیتری ۸۰ تومن، پیتزا بود ۲۰۰۰ تومن، شاخترین کفشا بود نهایتاً ۲۰۰ هزارتومن، کرایه تاکسی بود کورسی ۱۰۰ تومن، دلار ۱۰۰۰ تومن و صدتا مثال دیگه. کِی کفش یه میلیون بود؟ کی شلوار ۳۰۰ تومن بود؟ کیف ۴۰۰ تومن؟ پیتزا چی توشه که شده ۲۵ تومن؟
خلاصه که میخوام بزنم توکار تیپ هنری. ارزون و به صرفه. هر کیم گفت اینا چیه پوشیدی یا این کارا چیه میکنی، میگم آخه تو از هنر چی میفهمی؟ یه چندتا کار هنری هم میکنم ازین کانسپتها، به هیچکسم نمیگم خودم هم نمیفهمم داستان چیه. یه جفت کفش بادی میخواد، یه سه متر پارچه گُلگُلی، ازین بنرای تو کوچه خیابونم میشه کند پیچید دور خودت. نوشه هم داره قشنگ میشه. هنری شدن خوبیش اینه که دیگه سملونی هم نمیخود بری. یه لحظه تصمیم میگیری مو و ریشتو نزنی، ازین لونه کلاغیا روسرت خیلیم شیک و هنری. کیف هم ازین پارچهای دوستاران طبیعت میگیرم یه ۱۰ دوازده تومن بیشتر نیست. همون کارم میکنه...
البته سختیهای خودشم داره. یه هنری واقعی، یه چهار نفرو باید بشناسه. هیتلرو که قطعاً باید خوب مطالعه کنم و سعی کنم دوستش داشته باشم، که متفاوت باشم! نیچه و گاندی و چگوارا رو هم یه دور از روش میخونم، که یه کافیشاپی چیزی رفتم بتونم نظر بدم. گفتم کافیشاپ، فرق بین قهوههارو هم باید خوب بفهمم که تلخترینشو انتخاب کنم که مث زندگی تلخ و هنری باشه. عینک گنده زمانشاهی هم که دارم، میمونه سیگار! اونم یه پاکت بهمن ۵۷ میذارم پر شالم که دیگه ته هنری باشه.
عکسای نامفهوم و **شعر میذارم پروفایلم، ازین متنایی که هیچکس منو درک نمیکنه هم قاطیش. یه جاهایی پابرهنه میرم، یهویی وسط خیابون میشینم رو زمین، یهو ممکنه لخت بشم، **نلختی عکس بگیرم، واسه زلم زیمبو هم لیمو عمانی میندازم گردنم، هیچکسم نمیتونه اعتراض کنه، هنریه دیگه. اگه کسی از کارایی که کردم پرسید، میگم همرو هدیه کردم به کودکان کار، تو خیابون. اصن میتونم با چهارتا تیکه سیم مسی و دونه تسبیح و کمربند چرمی بابام واسه خودم دستبند گردنبند هنری بسازم. تولید انبوه کنم اینستا بزنم بفروشم.
غذا هم که من ندیدم هنریها بخورند، معمولاً تخممرغی، سیبزمینیای چیزی، با سیگار و چایی (به قول **خُل اعظم، استاد محسن نامجو)
به نظرم افتخار کردن به یه سری از تواناییها کار خیلی احمقانه و خندهداریه. مثلاً پیانو یا هر آلت موسیقی دیگهای زدن. مثلاً انگلیسی یا هر زبون دیگهای رو حرف زدن، مثلاً توانایی تعمیر ماشین و وسایل الکترونیکی و ازین جور چیزا. حتّی مثلاً جراح قلب یا مغز بودن. مثلاً نقاشی کردن، غذا پختن، ملیله دوزی یا اصن هر چیز دیگهای که شما اسم ببرید!
دلیلشم اینه که، اگه هر کس دیگهای جای اون شخص بود، همون امکانات رو داشت و همون هزینهها واسش شده بود، خودش هم اونهمه وقت و انرژی و هزینه واسهی اون کار میذاشت، حتماً همون کارو میتونست احتمالاً با همون کیفیت یا حتّی بهتر انجام بده، مگه اینکه معلولیت فیزیکی یا مغزی چیزی داشته باشه. مثلاً عمهی خدا بیامرز مامان من هم اگه از ۶ سالگی کلاس زبان و پیانو میرفت و هر آخر هفته همراه با پدر و مادرش میرفت اسب سواری و رشتهی دانشگاهیش رو هم دندونپزشکی انتخاب میکرد، تا الآن حداقل چند کنسرت ملی، و چند تا بینالمللی دو زبانه اجرا کرده بود و چند تا مدال اسب دوانی با مانع داشت، احتمالاً پدرشون هم یه کلینیک شیک و مجهز تو ملاصدرا واسشون احداث میکرد.
شما میتونید بابت توانایی هایی که دارید خوشحال باشید و از پدر و مادرتون ممنون، ولی نمیتونید به اون تواناییها افتخار کنید مگر اینکه یه خلاقیت، نو آوری، کاری که هر کسی نتونه بکنه، توش باشه که شما رو از بقیه متمایز کنه. در همینجا لازمه تعریف خودم رو از هنر اعلام کنم. دفتر و قلم بیارید یادداشت کنید من چند دقیقه صبر میکنم!
هنرمند کسیه که توانایی انجام کاری رو داره که بقیه از انجام اون عاجزند.
با این تعریف به نظر من کسی که با موتور تک چرخ میزنه هنرمند نیست، کسی که با موتور تک چرخ میزنه و همزمان روی دستاش روی موتور میایسته هنرمنده. کسی که پیانو میزنه و قطعه دیگران رو کپی میکنه هنرمند نیست، کسی که یه قطعه دلنشین خودش مینویسه و مینوازه هنرمنده. هر کی زد زیر آواز و چهچهه زد هنرمند نیست، کسی هنرمنده که یه جوری بخونه که هر کسی نتونه بخونه، مث کسایی که با داد و فریاد راک میخونن (شما دو دقیقه اونجوری داد بزنی تا چند هفته صدات در نمیاد به دکتر بگی چته) یا حتی رَپرایی که تقلید کاراشونم سخته، چه برسه به شعر گفتن و اونجوری خوندنش. کسی که نقاشی میکشه، عکاسی میکنه، لباس هنری میپوشه هنرمند نیست، اون فقط رشتشو هنر انتخاب کرده و یه دوربین دیجیتال خریده. کسی که تتو میزنه هم میتونه هنرمند باشه، کسی که بِیسجامپ میکنه، کسی که متفاوت سفر میکنه کسی که متفاوت زندگی میکنه هم میتونه هنرمند باشه.
تعریف هنر از نظر من یه چیز کاملاً متفاوت و خاص، پر از خلاقیت، انرژی و اورجیناله که هر کسی نتونه انجامش بده، تو هر زمینهای، تو هر رشتهای هر کسی میتونه هنرمند باشه...
پ.ن: دفهی بعد اگه فکر کردید هنرمندید، قبل از اینکه در دهنم باز بشه خودتون دوباره فکر کنید...