صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

زمستان؟

کم کم زمستون داره سِمَت فصل مورد علاقه من بودن رو از دست می‌ده.

امسال این دفعه سوّمه که من سرما می‌خورم! اه! چند بار تا حالا گفتم (تو پست سیستم دفاعی و جاهای دیگه...) بازم می‌گم، من بعد از دی و بهمن سال نود (دوماه آموزشی سربازی) بعد از اون سرمای سختی که خوردم بدنم مقاومتش رو نسبت به سرما از دست داد و شدم مث همه آدم‌های معمولی و حتّی fragileتر! در حال حاظر هیچ علاقه‌ای به برف و بارون و لباس زمستونی و بوت و این داستان‌ها ندارم. از این که از تابستون هم دل خوشی ندارم هم شک ندارم! الآن موندم بین بهار و پائیز. بهار خوبه فقط زود تموم می‌شه. کمتر از سه ماهه! دروغ می‌گند سه ماهه! پائیزم بد نیست ولی الآن چون سردمه نمی‌تونم بهش فکر کنم. دلم یکم آفتاب می‌خواد فعلاً...

سیستم دفاعی

من نمی‌دونم این سیستم دفاعی بدن من چه غلطی می‌کنه که از عید امسال تا الآن من دوبار سرما خوردم. این سیستم دفاعی چینیا اینجوریه‌ها. شاید هم دیتا بیسش آپ‌دیت نیست. شیطونه می‌گه ریمووش کنم یه بیت‌دیفندری، نُد سی‌و‌دو ای، مایکروسافت اسنشالی چیزی نصب کنم بجاش. شاید باورتون نشه ولی سرمائی که تو آموزشی سربازی خوردم باعث همه این داستانهاست! همونجا بود که سینوس‌ها و کسینوس‌هاو همه چیم ریخت گل هم! من کجا سرما می‌خوردم؟ ازون سری به بعد زارت و زورت سرما می‌خوردم الکی. سیستم دفاعی‌ای که با یه استخر زپرتی سرما بخوره به درد آمریکا می‌خوره با اون نوناشون. الآن حالم بده دارم حلزون (هذیون) می‌گم... 


ما رفتیم بخوابیم بل خواب خوش ببینیم.


به بینیم.

بینی...

بینیم زخم شده بس که دستمال کاغذری روش کشیدم.

شب خوش...