صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

بی تو هم می‌شود زنده ماند...

بی تو هم می‌شود زندگی کرد!


مـثـل شـبـهایی که لامپ هست، برق نیست

مـثـل وقـت‌هایـی که موبایل هست، آنتن نمی‌دهد

مثل ظهرهای تابسـتـانی کـه کـولر هـسـت، آب نـیـسـت

مـثل وقت‌هایی که مـاشین هسـت، بـاک مـاشـین خـالـیست

مثل وقت‌هایی که لباس هست، همه‌ی لباس‌هایت چرک است

مثل وقت‌هایی که عابر بانک هست، حساب بانکیت خالیست

مثل وقت‌هایی که لپ‌تاپ هست، اینترنت قطع است

مثل وقت‌هایی که سیگار هست، فندک نیست

مثل وقت‌هایی که سیگار هست، فندک هست، پایه‌اش نیست!

مثل وقت هایی که من هستم، تو نیستی...


بی تو هم می‌شود زنده ماند...


نامه اسرار آمیز

باورم نمی‌شه هنوز الاغ‌هایی پیدا می‌شه که "نامه اسرار آمیز به نام شانس" پیغام می‌ذارند! با اینا شدیم هفتاد و پنج میلیون...


اینا همونائیند که می‌رند مهره‌مار می‌گیرند بلکه چهار نفر بهشون توجّه کنند.

اینا همونائیند که می‌رند طلسم می‌گیرند می‌پاشند اینجا اونجا بلکه بختشون باز شه.

اینا همونائیند که یه رمال می‌تونه مسیر زندگیشون رو با یه فال تغییر بده.

اینا همونائیند که بقیش رو نمی‌تونم بگم! اسلام دست و پام رو بسته...

اینا همونائیند که با اینا شدیم هفتاد و پنج میلیون...

لعنت بر ذهن منحرف

همه زیر تختمن...


همه اسباب‌ و‌ اثاثیه‌ی اضافی که بهشون نیاز ندارم.

دیگه زیر تختم جا نداره...


لعنت بر ذهن منحرف!

دل تنگم...

بعضیا حوصلشون که سر می‌ره فکر می‌کنند دلشون تنگ شده.


دلتنگی یعنی تو اوج کارت یاد یکی باشی.

دلتنگی یعنی وقتی می‌خوابی اون بیاد تو ذهنت.

صب که پا می‌شی اون بیاد جلو چشمات.

دلتنگی یعنی تا نبینیش آروم نشی...


شمام اگه دلت واسه ما اینجوری تنگ شد که فبها، در غیر این صورت جای دل تنگت‌ رو با ک*ن گشادت عوض کنی همه چی حلّه!

خیلی خوش عکسی

"خیلی خوش عکسی" تمجیده یا تحقیر؟ فحش نباشه؟ خیلی وقته ذهنم رو درگیر کرده :-|

اعتراف

اعتراف می‌کنم تا همین چند وقت پیش فکر می‌کردم "عاشق سینه چاکتم" یعنی عاشق چاک سینه‌هاتم...

لپ‌تاپ عزیزم، بی‌خیال

شک ندارم اگه لپ‌تاپ بی‌زبونم زبون داشت، اوّل به نرمی ازم خواهش می‌کرد که چند ساعتی خاموشش کنم و بعد از اینکه می‌دید فایده‌ای نداره، حتماً فحشم می‌داد. آخه بی‌چاره بیست‌وچهار ساعته روشنه! شانس آوردم بی‌زبون دست‌ و پا نداره وگرنه چک و لقد (لگد) بود که از چپ و راست و شایدم وسط نثارم می‌شد. خیلی خوشحالم که اعضای دیگه هم نداره وگرنه کمین می‌کرد یه گوشه تا خوابم ببره و خشک و خشک...