صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

تولّد ۳۳ سالگی من ۲

فقط ‌می‌تونم بگم یکی از معدود تولد‌هاییم بود که واقعاً از ته دل خوشحال بودم...

تولد ۳۳ سالگی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

تولّد ۳۳ سالگی من ۱

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تحصیل در مقطع دکترا در سوئد / دکترا در سوئد

پرسش: از چه سایتهایی پوزیشن های دکترا را پیدا کنیم؟

پاسخ: دکترا دقیقا مانند کار ثابت دولتی در سوئد حساب می‌شود. به این معنی که در زمان تحصیل حقوق میگیرید، مالیات پرداخت میکنید، در صورت بیماری حقوق دریافت خواهید کرد، حق مرخصی سالیانه دارید و بازنشستگی برای شما در نظر گرفته می‌شود و درصورت عضویت در سندیکا و پیدا نکردن شغل پس از پایان تحصیل میتوانید طبق قانون از حقوق بیکاری استفاده کنید. به همین خاطر اکثر پوزیشن های دکترا (نه همه) در سایت اداره کار (Arbetsförmedlingen) هر استان آگهی می‌شود و همزمان در سایت هر دانشگاه در بخش Vacancies درج می‌شود.


پرسش: درصد درخواست‌های رد‌ شده در سفارت سوئد چقدر هست؟

پاسخ: مشخص نیست اما معمولا سفارت با درخواست‌هایی که تایید دانشگاه را دارند مخالفت نمیکند مگر اینکه رشته های خاصی باشد که مشمول تحریم‌ها شود.


پرسش: هزینه ی زندگی در شهرهای مختلف سوئد چقدر است؟

پاسخ: هزینه ی زندگی در شهرهای بزرگ‌ و مخصوصا جنوبی سوئد معمولا بیشتر از سایر نقاط است. استکهلم مخصوصا در زمینه ی مسکن در این‌زمینه پیشتاز است. بطور میانگین حداقل هزینه برای یک فرد بالغ حدودا ۱۲ هزار کرون در ماه و برای یک خانواده با یک فرزند حدودا ۲۹ هزار کرون می‌باشد.


پرسش: آیا برای تحصیل در مقطع دکترا در سوئد نیاز به یادگیری زبان سوئدی هست؟

پاسخ: خیر، اما آموختن زبان به موفقیت شما در حین تحصیل و یافتن کار پس از آن کمک بسیاری خواهد کرد.


پرسش: آیا داشتن مدرک زبان برای تحصیل در مقطع دکترا اجباریست؟

پاسخ: بله. مدرک آیلتس یا تافل برای دکترا اجباریست. حداقل نمره ی قبولی را دانشگاه مربوطه مشخص می‌کند. البته معمولا این استاد راهنمای شماست که تصمیم می‌گیرد شما علیرغم داشتن مدرک زبان با نمره ی بالا یا حتی کمتر از حدنصاب قادر به تحصیل خواهید بود یا خیر.


پرسش: آیا در صورت دریافت ویزا، همسر و فرزندان هم مجاز به سفر به سوئد خواهند بود؟

پاسخ: بله. همسر ‌و فرزندان می‌توانند در طی تحصیل با دانشجو در سوئد اقامت داشته باشند.


پرسش: در صورت دریافت ویزا، آیا همسر اجازه ی کار و فرزندان حق تحصیل رایگان خواهند داشت؟

پاسخ: بله. فرد دانشجو و همسر و فرزندان وی اجازه ی کار و استفاده ی رایگان از خدمات آموزشی و درمانی را خواهند‌ داشت.


پرسش: دانشجو چگونه از قبولی یا عدم قبولی مطلع می‌شود؟

پاسخ: از طریق دانشگاه مربوطه.


پرسش: چقدر طول میکشید تا نتیجه به دانشجو در صورت انجام مصاحبه اعلام‌شود؟

پاسخ: بستگی به تعداد متقاضی و دانشگاه، می‌تواند از چند هفته تا چند ماه متغیر باشد.


پرسش: سوالات متداول در مصاحبه ی دکترا چه سوالاتی هستند؟

پاسخ: مدل خاص و یکسانی وجود ندارد. معمولا سوالات‌ تخصصی در مورد دانش عمومی، تز کارشناسی ارشد، پژوهشهای احتمالی انجام‌شده و مقالات منتشر شده همیشه مطرح می‌شوند. علاوه بر این از کارجو در مورد روحیه ی تیمی، روش‌های تحقیق و نوشتن مقالات علمی، علاقه به مسافرت و امکان دور بودن از خانه و خانواده و معاشرت با دیگران و هم سوال می‌شود.


پرسش: حداکثر و حداقل زمان تحصیل در مقطع دکترا چقدر است؟

پاسخ: معمولا تحقیق دکترا نمیتواند کمتر از ۳ تا ۳ سال و نیم باشد که آنهم در بهترین حالت و درصورتیکه مقالات منتشر شده در نشریات معتبر به تعداد کافی داشته باشید، قابل اتمام است. حداکثر زمان هم معمولا‌ ۵ سال است که در آنصورت ۲۰ درصد زمانتان به کارهای غیر پژوهشی مانند تدریس یا استادیاری اختصاص خواهد یافت. توجه کنید که در سیستم آموزشی سوئد پس از ۲ تا ۲ سال و نیم، بنا به تشخیص استاد راهنما، تزی تحت عنوان Licentiate مینویسید و از آن دفاع میکنید که خود‌آنهم چندین ماه زمان خواهد برد. البته بعضی از اساتید این تز را با هماهنگی دانشجو از پروسه ی تحقیق وی حذف میکنند.


پرسش: آیا پس از پایان‌ و اخذ مدرک دکترا امکان دریافت اقامت کاری وجود دارد؟

پاسخ: اگر شما طی ۷ سال گذشته، حداقل ۴ سال در مقطع دکترا تحصیل کرده و آن را با‌موفقیت به پایان رسانده باشید، میتوانید اقامت خود را دریافت کنید.


پرسش: چطور میتوانید درخواست ارسالی برای پوزیشن دکترا را جذاب‌تر کنیم؟

پاسخ: تز کارشناسی ارشد شما وزن بسیار بالایی در بررسی درخواست شما دارد. اگر تز شما به انگلیسی روان ترجمه شده باشد و مخصوصا حداقل یک مقاله ی تخصصی در یک نشریه ی معتبر یا چندین مقاله در چند کنفرانس معتبر از تز شما منتشر شده باشد، شانس شما بالاتر خواهد رفت. سوابق کاری هم بی تاثیر نیست اما اهمیت چندانی هم ندارد.


نوشته شده توسط: دکتر دانش داروئی

برای قطعی برق جوک نسازیم!

آقای پژمان موسوی، توی اینستاگرامش مطلبی راجع به شوخی با قطعی برق نوشته بود، که دوست داشتم یک بار برای همیشه، تکلیفم رو با دوستانی که میگن با فلان موضوع شوخی نکنید، مشخص کنم…


ایشون اینطور نوشتن:

”با قطعی برق شوخی نکنیم، برایش جُک نسازیم. بیماران بد حال دارند می‌میرند، دستگاه‌های اکسیژن دارد قطع می‌شود، کسب و کار‌ها دارد ورشکست می‌شوند، کار مردم گیر است، گرما بیداد می‌کند و مردم کلافه شده‌اند. این‌ها شوخی نیست. حق ماست برق داشته باشیم، حق ماست خفه نشویم، حق را فریاد بزنیم”


و من در جواب این دوست عزیز و‌ تمام کسانی که در گذشته و آینده، گفتند و خواهند گفت برای فلان چیز جوک نسازید، اینطور مینویسم:


من به شخصه نادم و پشیمانم که با جوک ساختن در مورد #قطعی_برق، و لبخند آوردن به لب آدم‌ها، حواسشان را از حقوقشان پرت کردم، در دهانشان را گرفتم، و از فریاد زدنشان جلوگیری کردم!

کسی که با دیدن و شنیدن جوک‌های قطعی برق، حقّش رو فراموش کنه، نه تنها مستحق اون حق نیست، بلکه حتّی به نظرم تعریفی از «حق» هم نداره!

همینطور کسی که به خودش حق میده که حق ابراز شوخطبعی من رو ازم بگیره، حتماً یا بویی از طنز نبرده، یا تعریفی از «حق» نداره! هیچکس حق نداره به کس دیگه‌ای بگه حق نداری برای چیزی جوک بسازی!

چرا با بر شمردن مشکلات مردم، این حس رو به اونا القا می‌کنید که جوک ساختن راجع به این مشکلات به معنی تمسخر اونهاست؟ چرا نمی‌تونیم با هم بخندیم، نه به هم؟ همین طرز فکر‌های به ظاهر اخلاقی، با قلقلک دادن ارزش‌های آدم‌ها، به تحجر و تعصّب بیجا ختم می‌شه، و نه تنها به خفه نشدن آدما کمکی نمی‌کنه، بلکه یه عدّه‌ی دیگرو خفه می‌کنه!

من هم مثل شما، از شنیدن خبر‌های بد راجع به ایران ناراحت و مغموم می‌شم، من هم حالم از حال بد موجودات زنده‌ی دیگه بد می‌شه! من هم آرزو داشتم ایران، اینجوری نبود! شما راجع به فهم و شعور و انسانیت کسایی که در مورد قطعی برق، و نه مرگ بیماران بد حال، جوک ساختن دقیقاً چه جوری فکر کردید؟

تو کشور ما که سالهاست با عناوین مختلف جلوی خندیدن و خنداندن گرفته شده، شما دیگه چرا؟ چرا بارِ وقاهت یه رفتاری که از نظر شما زشت و بد و عیبه رو به کردن شخصی که مرتکبش می‌شه نمیندازید؟

چرا آدما نمیفهمن گرفتن حق، ربطی به فحش و جوک و حرف‌های این جنسی نداره؟ یه استندآپ کمدین در مورد چی حرف بزنه که به هیچکس بر نخوره؟ مگه میشه به یه موزیسین گفت چی بساز چی نساز؟ این چه فرقی با اون می‌کنه؟

اصلاً سوال اینجاست! آیا با جوک نساختن، کاری از پیش میره؟
  • عزیزانی که بخاطر بی‌کفایتی مسئولان فوت شدن، زنده میشن؟ خیر!
  • دستگاه‌های اکسیژن وصل میشن؟ خیر!
  • کسب و کار‌ها رونق میگیره؟ خیر!
  • گره از کار مردم گشوده می‌شه؟ خیر!
  • هوا خنک میشه؟ خیر!
  • مردم با نخوندن جوک‌ها، از کلافگی رهایی می‌یابند؟ خیر! تازه قطعاً با خوندن جوک‌ها مقداری از کلافگی در میان! که مشکل شما دقیقاً همین جاست! مشکل شما اینجاست که چرا همه به اندازه‌ی من کلافه نیستن! بماند…
گفتید این‌ها شوخی نیست، ما هم می‌دونیم شوخی نیست و با شما موافقیم! نه تنها شوخی نیست، بلکه خیلی هم جدّی هست. ولی آیا با شوخی نکردن با این مشکلات جدّی، کاری از پیش میره؟ ترفند خاصی بلدید ما نمی‌دونیم؟

گفتید حق ماست برق داشته باشیم، حق ماست خفه نشویم، حق را فریاد بزنید، که من هم با شما موافقم…

این مطلب رو، به پیشنهاد دوستم هانا، با یکی از توئیت‌های ریکی جِروِیز، به پایان می‌رسونم!


فوبیای نامرتبی

نمیدونم چرا، یا چی باعث شده که من نتونم مث آدمای معمولی «مرتّب» باشم! نمیدونم بیماریه، ناتوانیه، اختلاله یا نرماله، ولی هر چی هست به شدّت هم برای خودم، هم برای دیگران آزار دهندس! من فکر می‌کنم هر چی هست، ارثیه، چون خواهر و برادرمم همینجورین! ولی مامان و بابام، نه! نمیدونم بابامم اوّل اینجوری بوده، بعداً خوب شده یا نه، یا مثلاً بخاطر عشقش به مامانم کم کم تغییر کرده یا چی؟ فقط می‌دونم بابام آدم مرتّبی بود…

مرتّب بودن یعنی لباساتو تا کنی بذاری تو کمدت. کفشاتو بذاری تو جا کفشی. دست پشت سر داشته باشی و هر چیزی رو که برمیداری بذاری سر جاش. یعنی لباساتو دم در (یا توی اتاقت) در بیاری، نه روی مبل! یعنی اینکه غذا خوردی، ظرفشو آب می‌کشی می‌ذاری تو ماشین ظرف‌شوئی. نه که ولش کنی رو میز تا موفق به تولید کپک اونم به صورت انبوه بشی! یعنی تی شرتاتو از شورتات، از جورابات، از کلاً همه‌ی لباسات، حتّی کرواتات جدا کنی. نه که هر چی کیف و کفش و لباس داری بتپونی تو کشوی دراور و این کمد و اون کمد.

می‌خوام بگم همه‌ی اینارو می‌دونم. هر راهیرو بگی هم امتحان کردم! از ظرف و ظروف یه بار مصرف گرفته، تا جاروی دستی و برقی! نا گفته نمونه که نسبت به چیزی که بودم، الآن خیلی پیشرفت کردم، ولی همچنان کافی نیست!

من به تلاشم ادامه میدم، با اینکه بعضی وقتا نا امید می‌شم! من برای «خودم » و «خودم» هم که شده، بازم تلاش می‌کنم، تا به اونجایی که «خودم» تعریف یه آدم «مرتب» رو می‌دونم برسم!

من توی بچگی دوتا فوبیای خیلی جدّی و واقعی داشتم! یکیش این بود که؛ همیشه می‌ترسیدم توی عروسیم، رانندگی بلد نباشم که پشت ماشین عروس بشینم! که خب با گواهینامه گرفتنم حل شد! یکی دیگش این بوده که نکنه اطرافیانم رو بخاطر نامرتب بودنم، در حدّی اذیّت کنم، که دیگه دلشون نخواد جایی که من زندگی می‌کنم بیان، و نهایتاً تنها بمونم! این فوبیای «تنها موندن» با مهاجرتم و «فوت بابام» بدترم شده، ولی نهایتاً کاملاً تحت کنترله…

تا یادمه مهمون که هیچوقت توی اتاق من نمیومد! چون انقدر نا مرتب بود که باید مراقب می‌بودی کجا پا میذاری! لباس روی لباس، روی صندلی یا تخت! کتاب روی کتاب روی میز، روی زمین، روی تخت! هر وقت مامانم اتاقمو مرتّب کرده بود، تا چند هفته دنبال چیزام میگشتم. هیچوقت نتونستم دوستام رو با خیال راحت، و بدون اینکه مجبور باشم جای کُپّه‌ی لباسامو عوض کنم، به اتاقم دعوت کنم.


جزو یکی از آرزوهام بود که جزو آدمایی باشم که وقتی کمد لباساشون رو وا می‌کنن همه چی تا شده و مرتبه! نا گفته نمونه، اصلاً دوس نداشتم مثل زن دائیم وسواس تمیزی داشتم! یه موقع تمیزی و کثیفی رو با مرتبی و نا مرتبی قاطی نکنید، من خودمو پسر «تمیزی» می‌دونم.


من درک می‌کنم که با یه خونه، نمیشه مث‌ یه اتاق رفتار کرد! و همونطور که گفتم، با عشق، به سعیم ادامه میدم، حتّی اگه هیچوقت کافی نباشه!


اگه در این راستا، کسی پیشنهادی بجز «تعریف مرتّب بودن» داره، با کمال میل توی کامنت‌ها میخونم! فقط لطفاً به چشم یه مشکل و فوبیای خیلی بزرگ ،و از دید من بهش نگاه کنید، و سعی کنید بدون اینکه قضاوتم کنید، یا تحقیرم کنید، یا طرز فکرتون رو راجع بهم عوض کنید، بهم پیشنهاد بدید!

پ.ن: ۱. اگه شما هم مشکل منو دارید، توی کامنتا بهم بگید، و بگید که پسرید یا دختر! اگه حتّی این مشکل رو داشتید، و الآن دیگه ندارید هم، بهم بگید که هم امیدوار بشم، و هم بفهمم چی شد که شما مرتب شدید! اگه این مشکلو دارید، ولی شدّتش کمتر و بیشتره هم، باز بهم بگید! 


۲. پیشنهاد اوّلم به کسایی که مثل منن اینه که، مثل من نباشید!

پیشنهاد دومم، اینه که یکم زودتر یاد بگیرید! که مثلاً با چی کجارو می‌شه تمیز کرد! من خودم هیچ ایده‌ای ندارم چه شوینده‌ای مال کجاس! یه چه دستمالی رو به چی می‌کشن! من واقعاً هیچوقت سمت آشپزخونه، جز واسه غذا خوردن نرفته بودم. من نمیدونم ته کدوم قابلمه با چی خش میفته! من اصلاً نمیدونستم انقدر قابلمه می‌تونه با یه قابلمه‌ی دیگه متفاوت باشه. خلاصه یکم زودتر این چیزا رو یاد بگیرید که مث من به چوخ‌ نرید.

درسا / خودخوری

امروز این تیزر «به زودی» رو، واسه یکی از خواننده‌های شهرمون، به اسم «دُرسا»، که دوست خوب منم هست، به سبک خودم فیلم‌برداری و ادیت کردم! نظرتون چیه؟


جشن روز وسط تابستون در سوئد / میدسُمّار در سوئد

میدسومار، همونطوری که از اسمش پیداس، وسط تابستون و بلند‌ترین روز ساله، که از قبل از مسیحیّت تا الآن، با عناوین مختلف توی کشور‌های مختلف جشن‌گرفته می‌شه، ولی توی سوئد از اهمیّت و قدمت ویژه‌ای برخورداره…


از نظر علمی، این روز دقیقاً وقتی هست که خورشید توی یکی از دو‌نیم کره‌‌های عرضی (شمالی و جنوبی) کره‌ی زمین، به اوج ارتفاع خودش می‌رسه و طولانی‌ترین روز سال رو رقم میزنه…

«میدسُمار» امسال، روز ۲۶ جون ۲۰۲۱ه، که روز قبلش جشن گرفته میشه! یعنی جمعه ۲۵ جون.

«میدسامر»، در مقابل یلدای ایرانی، یعنی بلند‌ترین شب سال قرار داره، که به عنوان یه رسم قدیمی در سوئد، به آداب و رسومش یه نگاهی می‌ندازیم…

روز «میدسومار» یکی‌ از مهم‌ترین تعطیلات سوئده که در واقع شروع رسمی تابستون سوئد رو با کنار گذاشتن مینیمالیزم سوئدی جشن می‌گیره! این جشن یکی از اون رویدادهاییه، که از دست دادنش قطعاً پشیمونی به بار میاره! یه چیزی مثل از دست دادن سیزده به در یا یلدای خودمون…

اگه قرار باشه یه روز رو به عنوان شاد‌ترین روز مردم سوئد انتخاب کنم، قطعاً «میدسامر» با اختلاف مدال طلای این عنوان رو کسب می‌کنه! توی این روز میشه مثل قورباغه پرید (به پا نوشت برید)، روی موهای باز و رها تاج گل گذاشت، بلند بلند خندید، و جوری رقصید که انگار هیچکس نگات نمی‌کنه!

پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه) / میدسامر ۲۰۲۰ / ونشبوری، سوئد


غذا و میز نهار «میدسامر»، یکی از اون چیزاییه که سوئدی‌ها کل سال رو براش انتظار می‌کشن! ولی شاید شما با خوردن «ترشی ماهی»ش، یا حتّی شنیدن بوی اون، درجا بالا بیارید!

اینجا به رسم پدرانشون، «شاه‌ماهی» یا ماهی Herring رو ترشی می‌کنن و روز «میدسامر»، به عنوان یه غذای انگشتی نوش جان می‌کنن! ترشی انداختن ماهی یکی از روش‌های سنّتی نگه داری ماهی در کشور‌های نوردیک به حساب میاد، که نمیدونم چرا تا حالا متاسفانه نسلش منقرض نشده! (شوخی!)

از «ترشی شاه‌ماهی» که بگذریم، سیب زمینی‌های کره خورده با سبزی «شوید» توی سفره‌ی «میدسامر» قابل خوردن تره! ماهی «سالمون» نمک‌سود شده، توت فرنگی و خامه هم هست، که خوشمزه‌ترین قسمت نهار این روز رو تشکیل می‌دن، و خوبیش اینه که هر چی بخورید هیچکس قضاوتتون نمی‌کنه…

توی این روز، توی پارک‌ها و طبیعت سوئد، پره از شهروندای خوشحالی که دور هم جم شدن، که به دور «مای‌پُول» یا «مِی‌پُل»، به نوشیدن مشروبات الکلی و رقص و پایکوبی مشغول بشن…

قبل از اینکه بگم «مای‌پُل» چیه، جالبه بدونید که سوئدی‌ها موقع مشروب‌ خوری، برای خوردن پِیک اوّل یه شعری دارن که اسمش هست Helan Går ولی ترجمش یکم بی ربطه! لغت به لغت می‌شه «همش بره پایین» ترجمش کرد، و به نظر می‌رسه و امیدوارم که منظور «پِیک اوّل» باشه. هیچ روزی برای خوندن دسته جمعی این شعر قبل از مست کردن، بهتر از روز وسط تابستون نیست. (به پانوشت ۲ برید)

اگه بخوایم راجع به مراسم مشروب خوری سوئدی حرف بزنیم، می‌شه یه پست جدا بهش اختصاص داد، ولی در همین حد بدونید که دست به پیک‌تون نمیزنید، تا زمانی که میزبان پِیکشو برداره، موقع سلامتی دادن با تموم کسایی که دور میزن ارتباط چشمی برقرار می‌کنید، مطمئن می‌شید تو چشم همه یه زُل درست و حسابی زدید، و نهایتاً به جای «سلامتی» خودمون، بلند داد میزنید «سْکُل».

«مای‌پُل» یا «مِی‌پُل» در واقع یه «تیر» یا «دیرک» برافراشته شدست، که توی بعضی از مراسم و فستیوال‌های فولک اروپایی‌ها به عنوان نماد جایگاه رقص ازش استفاده می‌شه! به زبون ساده بخوام بگم، «مای‌پل» یه چوب بلنده که معمولاً بالاش یه مثلث بزرگ، و دوتا دایره پایین اون مثلث داره، که سوئدی‌ها با گُل و سبزه آرایشش میکنن و روز میدسُمار، دورش می‌رقصند!

مثل سیزده به در ما که واسه پیدا کردن نیمه‌ی گم شدمون سبزه گره میزنیم، سوئدی‌ها هم توی «مید‌سامر» واسه عشق پیدا کردن، دست به دامن گل و گیاه می‌شن! داستان‌های فولکلر میگن، اگه روز «میدسمار» هفت تا گل بچینی، و شبی که جشن تموم می‌شه زیر بالشتت بذاری، خواب عشق واقعیتو می‌بینی! امتحان کنید، جواب داد به منم بگید…


توی کانال تلگرامی «هپی گوتنبرگ» عضو بشید، توی گروه «کی می‌دونه؟» سوالاتون رو راجع به سوئد و گوتنبرگ بپرسید، این دوتا مرجع رو به دوستانتون معرفی کنید، و این پست رو برای کسایی که دوست دارید هر روزشون به شادیه «مید‌سُمار» سوئدی‌ها باشه، بفرستید که بهشون نشون بدید به یادشون هستید.

مید سامرتون مبارک، شادی باشه ☺️

پ.ن: ۱. سوئدی‌ها در روز مید‌سامر، وقتی به دور «مای‌پول» می‌چرخند، رقصی به اسم «قورباغه‌ی کوچولو» می‌کنند که با حرکات دست و پا و پریدن اجرا می‌شه، و در حینش بلند بلند شعری رو می‌خونن که ترجمه‌ی اون به این صورته:

قورباغه‌های کوچولو، 
نگاه کردن قورباغه‌های کوچولو باحال و با مزّس.
گوش ندارن، هیچ دُمی ندارن.
کواک، کواک، کواک (صدای قورباغه در سوئدی رو در میارن و ادای اون)
خوک‌های کوچولو،
نگاه کردن خوک‌های کوچولو باحال و با مزّس.
هم گوش دارن، هم دم دارن.
اوینک، اوینک، اوینک (صدای خوک در سوئدی و ادای اون)

با جست و جو‌کردن Små grodorna به معنی قورباغه‌‌های کوچولو (در انگلیسی The Little Frogs) می‌تونید به متن اصلی این شعر به زبان‌های سوئدی و انگلیسی برسید. یا اینجا کلیک کنید…

۲. ترجمه‌ی این شعر میگه:

همش میره پایین (پِیک اول)
بخون «هُپ فادرو لا لا لا لا»
کسی که همشو نخوره
نصفش هم بهش نمیرسه
(یا یه همچین چیزی)

با جست و جو‌کردن کلید واژه‌ی Helan Går می‌تونید به متن اصلی این شعر به زبان‌های سوئدی و انگلیسی برسید. یا اینجا کلیک کنید…

گرایش و هویت جنسی در مذهب و سیاست ۱

توی این گفت و گو با خانوم دکتر هانّا، به مسأله‌ی ش ک س (به قول دوستم شادی، کورو کورو :D )  از یه زاویه‌ی متفاوت و با یک دید متفاوت نگاه می‌شه! به جایگاه ش ک س، قبل از دین‌های توحیدی در جوامع انسانی، و مقایسش با همین جایگاه، بعد از ظهور این دین‌ها پرداخته شده. مبحث ش ک س در یهودیت، مسیحیت و اسلام، هم‌جنس گرایی در این سه دین، و ترنسکشوالیتی در ادیان توحیدی و ابراهیمی، بیشتر باز شده و سعی شده با یک دید بی طرفانه، علمی و کلّی، جایگاه ش ک س در ذهن انسان، و دلیل آلوده شدنش به گناه در طول تاریخ، برّرسی بشه.


خانوم دکتر هانّا توی این تاک شو، سعی کرده به زبان ساده و داستانی مطالب خودش رو بیاد کنه. توصیه می‌کنم این ویدئو رو از دست ندید…