صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

شیراز وی‌اس اصفهان

عموی شیرازی‌ها، بابای اصفهانی‌هاست و برعکس. یعنی چی؟ حالا توضیح می‌دم.


تو اصفهان اگه به یکی بگی "برو عمو" خیلی ناراحت می‌شه. یه جورایی "برو عمو" جدّی برداشت می‌شه. ولی بجاش "برو بابا" شوخی به حساب میاد و اگه به یه اصفهانی سر یه موضوعی گفتی "برو بابا" احتمالاً اصلاً ناراحت نمی‌شه...


حالا تو شیراز این داستان برعکسه. "برو عمو" یا به قول خودشون "برو عامو" شوخی و خندست و مثل نقل و نبات به هم میگند ولی "برو بابا" جدی به حساب میاد. 


اینجوریه که عموی ما بابای اوناست و بابای اونا عموی ما... 

لپ‌تاپم

حالش هیچ خوب نیست. خوب سنش بالاست، دیگه داره از کار افتاده می‌شه. فَنش صدای ناله میده، باطریش دیگه شارژ نگه نمیداره. به همین خاطرم هست که الآن سالهاست پاشو ازین خونه بیرون نذاشته. کلاً فکر کنم فقط چند بار باهام اومده این دانشگاه، اون دانشگاه. اون اوایل واسه خودش برو و بیایی داشت، ملّت آرزوشو داشتن. وقتی باهام بود حس قدرت می‌کردم. امّا الآن چی؟ بعضی وقت‌ها موقع کار کردن، یهویی خسته می‌شه و خود به خود ریست می‌کنه. اولش ناراحت و عصبی می‌شدم و بد و بیراه بارش می‌کردم. الآن عادت کردم، میدونم دست خودش نیست. هر چند وقت یه بار یه دستی به سر و گوشش می‌کشم، ولی اکثراً پُر از خاکه. یه چند باری عمل باز داشته. هم خودش، هم شارژرش. دوبار مانیتورش شکسته، یه بار هاردش عوض شده، یه بار فَنش تعمیر شده. سیستم عاملش هم دیگه خیلی کند شده. آپدیت‌شو بستم، خرج اینترنتش بالا بود. تاحالا حواسم بوده، ویروس نداره ولی یه فیلم معمولی رو به زحمت می‌تونه ‌بخونه. سی‌دی‌رامش همون اوایل دیگه نخوند، ولی باش کنار اومدم، واسش فلش و هارد اکسترنال خریدم ولی هیچی عوض نشد. نه میتونم بندازمش بره، نه دیگه می‌کشم نگهش دارم. می‌ترسم یه نوشو بخرم، سی‌پی‌یوش از غصه بترکه. بعضی شبا تا صب بیدارش می‌ذارم واسم فیلم دانلود کنه که حس کنه هنوز مفیده، هنوز می‌خوامش، ولی دیشب هاردشم فول شده بود. امشب داشتم می‌خوابیدم که شروع کرد ناله کردن. فنش بود! آنقدر خوابم میومد که نمی‌تونستم برم بالاسرش، بازش کنم، شات‌دانش کنم. سیم برقشو از پشتش کشیدم بیرون. جفتمون می‌دونستیم که باطریش مشکل داره و نمیتونه بدون برق بیشتر از چند ثانیه دوام بیاره. چندتا ناله کرد و تمام. راحت شد. یه جوری خوابیده رو تختم که انگار صد ساله خوابه. ساکت، بی نور...

چالش

یه مشت ‌*س‌مغز بیکار نشستن فکر کردن تَله درست کردن واسه چالششون! اگه لایک کردی باید چالشو انجام بدی! ازونا بی‌کارتر و ک‌*مغز تر اونایی که این به اصطلاح چالش رو جدّی می‌گیرن و گوسفند بودنشونو این بار در عرصه‌ی دنیای مجازی ثابت می‌کنند. پس فردا میای می‌بینی همه از لپ سمت راست کونشون عکس سیاه سفید گذاشتن زیرش هش‌تگ زدند #RightCheekChallenge


پ.ن: اگه شما هم جزو افرادی هستید که توی دام این چالش‌های مسخره می‌افتید، باید خدمتتون عرض کنم که بببببعععع...

دلار

بنده اصولاً و مخصوصاً جدیداً آدم سیاسی‌ای نیستم. به عبارت دیگه سیاست داخلی و اخبار منطقه یه جورایی به ت**م هم نیست. بنده فقط به عنوان یک شهروند ایرانی از مسوئولین تقاضا دارم که روی قیمت دلار یه تجدید نظری بکنند. چرا که ما تموم دلخوشیمون تو این مملکت اینه که فرصتی پیش بیاد ازین مملکت بریم یه چهارتا مملکت دیگه رو هم ببینیم، که با دلاری چهار هزار تومن و پنج هزار تومن تا قُم-جمکران هم نمیشه رفت. سفر خارجی پیشکش، قیمت تخم مرغ به دلار چه ربطی پیدا میکنه؟ نکنه مرغامون واسه تخم گذاشتن، گیف کارت شاباش میگیرن؟ البته من در این زمینه پیشنهاداتی به رئیس پول ایران هم دارم.


پیشنهاد اولم اینه که، بیایید دست در دست هم دهید تا با حمایت از تولید کنندگان داخلی، دلار با کیفیت داخلی تولید کنیم و با قیمت مناسب تر به دست مصرف کننده برسانیم.


پیشنهاد دومم اینه که بیایید قیمت پول خودمون رو برای مردم خودمون (چون آشنا هستن) پایین تر بیاوریم، ولی واسه بقیه همون باشه. مثلاً وقتی میری عابر بانک میزنی ۱۰۰ هزار تومن بده، ۵۰ هزار تومن از حسابت کم بشه ولی ۱۰۰ هزار تومن پول بهت بده. با این کار میتونیم پول بیشتر با مبلغ کمتر تهیه کرد.


پیشنهاد آخرمم اینه که، ما که داریم هالووین و کریسمس و تا چند وقت دیگه عید پاک رو جشن می‌گیریم، یه باره بیایید واحد پولمون رو هم بکنیم دلار دیگه! اینجوری هرچی دلار بالا و پایین بشه ما هیچ تفاوتی احساس نمیکنیم. مث اینه که نشسته باشیم رو یه یک دلاری. هر چی بالا و پایین بره ما هم باش بالا پایین میریم.


پیشنهادات دیگه ای هم دارم که به نظرم به کارامدی این سه تا نیست. مثلاً اینکه پول بیشتری تولید کنیم، بعد بریم صرافی‌های معتبر تو خارج دلار بخریم و در بریم. یا مثلاً تمام پول‌های کاغذی و فلزی سطح ایران رو جمع آوری و بازیافت کنیم به عنوان مواد خام بفروشیم به خارج بجاش دلار وارد کنیم. یا باز یه پیشنهاد دیگه اینکه بیایم فرهنگ سازی کنیم در سرتاسر جهان که پول خوشبختی نمیاره و بهشون از کودکی آموزش بدیم که انقدر مادی گرا نباشند.

حمایت از کالای تولید داخل به سبک من

من به نوبه خودم دارم از تولید ملّی حمایت میکنم. مثلاً همین امشب. دلم شکلات خواست رفتم سیتی‌سنتر اسنیکرز بخرم، دیدم زده ۲ هزار و خورده‌ای. سی سانت اونورترش شوکوپارس زده بود دویست و خوردت‌ای. این شد که حس کردم اسنیکرز دیگه ده برابر نمیتونه خوشمزه‌تر از شوکوپارس باشه که! و بنابر این شوکوپارسو خریدم. ما به این صورت مجبوریم از کالای با کیفیت داخلی حمایت کنیم...

شانس

میگن شانس وجود نداره! کی گفته شانس وجود نداره؟ یه پیرهن یه دست مشکی پوشیده بودم که فقط یه خط نیم سانتی سفید از بالا تا پایینش کشیده شده بود. همین که اومدم قاشق دوّم زیتون پرورده‌ها رو بذارم دهنم، یه تیکه چرب و چیلی ازون گردو‌هاش زارت افتاد رو همون خط سفیده رو پیرهنم! خب اگه این شانس عن نیست، پس چیه؟ با ریاضیاتم حساب کنی شانس افتادن گردوی زیتون پرورده روی یه خط سفید بسیار نزدیک به صفره! این هیچی نمیتونه باشه جز همون شانس عن من. بحث شانس عن من شد اینم بگم رو دلم نمونه. یه بار میخواستم بگم شانس عن من، خیلی ناراضی و غمگین بودم، خیلی عاجزانه گفتم شانس من عنو نگا...

فیلم

یه زمانی، از بزرگتریت تفریحاتم در دوران کودکی این بود که برم از ویدئو کلوپ فیلم کرایه کنم، یا در دوران نوجوانی از یه کامپیوتری بخرم، بیام بشینم نگاه کنم، لذّت ببرم.


الآن چندین گیگابایت فیلم جدید دارم که هنوز ندیدمشون، امّا وقت ندارم تماشاشون کنم.


روزی رو می‌بینم که هم چندین گیگ فیلم جدیده ندیده دارم، هم ساعت‌ها تایم آزاد، امّا دیگه حال و حوصله‌ی فیبم دیدنو ندارم.

کریسمس + یلدا = کریسدا

می‌خوایم از دنیا عقب نمونیم، در عین حال سنن و ارزش‌های کشور خودمونم رو هم حفظ کنیم. اونوقت نتیجش می‌شه کریسدا...


کریسدا یا کریسیلدا فاصله‌ی بین شب یلدا و کریسمس را گویند، که در این بازه‌ی زمانی، ایرانی‌ها یه سفره می‌چینند که هم حافظ حال کنه هم بابانوئل. اَنار و فال حافظ و کادو‌های بابانوئل و درخت کریسمس و شیرینی و آجیل و کیکِ انار طور و خلاصه هر چی یه ذره به قرمز ربط داشته باشه می‌ذارن. اگه دست مسئولین باز بود، فکنم بدشون نمیومد از یلدا تا کریسمس رو هم تعطیل رسمی اعلام کنند. یه سنّت هم پایه گذاری می‌کردیم اسمشو میذاشتیم سنّت نو (مث شعر نو)، مفادشم این بود که بعد از شب یلدا، وقتی این مهمونی بیمزه فامیلیاتون تموم شد، تا خود کریسمس، زیر پتو، پا یوتوب که رنگشم قرمز باشه. اگه دوست دختر داشتید هم مستحبه که اونم باشه ولی قبلش باید با هم جینگل‌بلز بخونید و تهش دختره بگه "اُوووه، یِسْ" پسره هم بگه "کٰانْ‌گِرَجُولِیشِنْزْ". البته اذن پدر دوست دختر لازمه مگر اینکه دوست دختر، قبلاً دوست پسر داشته بوده باشه! بعد به ازای هر فیلم یا هر قسمت سریالی که ببینی، تو اون دنیا خدا بهت ژتون حوری و قلمان می‌ده. تو این مدّت هم هر گونه دید و بازدید و مهمونی بازی بدیومن، ناخجسته و بدشگون اعلام میشد. می‌گفتند تو این دوره هر کسی بره مهمونی خونه هر کسی، باید یک پنجم آجیلاشونو آدرس می‌دم بفرستن در خونه ما به عنوان پایه گذار این تعطیلات. بعد از من هم یه سری صندوق درست می‌کنم در سطح شهر، برید بریزید اون تو، ما خودمون میایم جمع می‌کنیم.


حافظ رو هم اگه مَردید برید بخونید. من خودم نیّت کردم یه فال برداشتم، دیدم سخته، هیچیشو نمی‌فهمم، گذاشتم یکی دیگه برداشتم. دیدم اونو اصن نمیتونم بخونم که بخوام بفهمم. فکنم محکم نیّت کردم، حافظم فکر کرده ما فوق‌لیسانس داریم آدم حسابیم، استرس گرفته خواسته خودی نشون بده و کم نیاره یه سختاشو انداخته به ما. اصن من خودم مطمئنم حافظ نصف بیشتر نیتاتونو نمیفهمه، الکی جواب می‌ده. مگه اینکه با بابانوئل مشورت کرده باشه قبلش! روند همکاری به این صورته که مثلاً من نیّت کنم یه آیفون ۷ داشته باشم، حافظم بدون اینکه متوجه بشه آیفون ۷ چیه میگه: "ای صاحب فال بدان و آگاه باش که به آنچه می‌خواهی می‌رسی، فقط نمازتو سر وقت بخون". بعد حافظ پا میشه با اولین باد سریع‌السیر صبا میره نزد بابانوئل میگه: "من که از تلنولوژی هیـــچ ندارم خبری، اگه بت پول دهم، این که ایشون گفت میخری؟" بابانوئلم گوزنهای شمالیشو استارت میزنه میره با سورتمه میخره، صب میاره میذاره تو جوراب بالا شومینه. اینجوری هم فال حافظ درست در میاد هم بابانوئل راحت متوجّه می‌شه کادو چی‌چی دوس داری و دیگه لازم نیست بری بشینی رو پاش. اون بساط بچه بازیم حذف می‌شه اینجوری.


راستی از الآن فحش "ک" دار میذاریم واسه اونایی که جعبه خالی کادوپیچ می‌کنند می‌ذارند پا درخت کریسمس فقط واسه عکس. این فحش از الآن تاروزی که قطب شمال بخاطر گرمایش جهانی کامل آب نشده و بابانوئل بی‌خانمان نشده، باقیه. انار هم درسته نذارید سر سفره، یا دون دون شده باشه یا آب انار باشه. از درخت کریسمس علاوه بر تزئینات لامپ و شرشره رنگی، حتماد سوسیس آویزون کنید. فقط یادتون نره صبح به صبح سوسیسای خورده شده رو دوباره شارژ کنید. 


خلاصه یکی دو هفته بکشید و بیاشامید فقط اصراف نکنید که هم حضرت حافظ هم بابا نوئل جفتشون اینکاره بودند، فقط ساقیاشون متفاوت بوده. حالا باز اگه چیزی به ذهنم رسید به صورت حدیث متشاشر (شر میکنم تو اینستام واستون) به دستتون می‌رسونم.

زن = مرد (سعی خودمو کردم)

از دانشجو می‌پرسم عذر می‌خوام، من تایین سطحتون کردم؟ میگه نه انگار، یه خانوم دیگه بود. اگه معتقد به برابری زن و مرد نبودم همونجا خشتک خودمو پاره می‌کردم از چند تا حس مخلوط!

نظریه نسبیت زمان مای ورژن

چند وقت پیش یه اَپ دانلود کردم رو گوشیم که هر نیم ساعت به نیم ساعت ساعتو بلند اعلام میکرد. ظهر از کلاس اومدم خونه که یکم استراحت کنم. همین که پشتمو گذاشتم رو تخت، هر ۵ دقیقه به ۵ دقیقه این اَپ ساعتو اعلام میکرد. ساعت ۲، ساعت ۲ و سی دقیقه، ساعت ۳، ساعت ۳ و سی دقیقه، ساعت ۴! خب پاشیم بریم سر کار. همین که پامو گذاشتم تو محل کارم، نمیدونم چه بلایی سر زمان و اون اَپ اومد که دیگه هر دو ساعت یه بار ساعتو اعلام می‌کرد. ساعت ۵، ساعت ۵ و سی دقیقه، ساعت ۶، ساعت ۶ و سی دقیقه...


همون جا بود که من نظریه نسبیت زمان رو کشف و درک کردم. هر نیم ساعتی، دقیقاً نیم ساعت یا ۳۰ دقیقه یا ۱۸۰۰ ثانیه نیست. گاهی اوقات نیم ساعت به ۵ دقیقه و گاهی به ۲ ساعت تغییر طول می‌دهد.


خلاصه به شب نرسیده اپلیکیشنو پاک کردم وگرنه مطمئنن تا الآن اون قضیه دوقلو‌هایی که میرن فضا بعد یه کوسه میاد میخورتشونو واستوم اثبات میکردم...