صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

(1982) Persol Ratti 09135

خیلی وقت بود بجای عینک، لِنز می‌ذاشتم و خداییش راضی هم بودم. بعضی وقتا که زیادی تو چشمم بود یکم اذیت میشدم ولی تحمُّل میکردم. تا اینکه مامان یکی از دانشجوهام آپتیشِن (بینایی سنج) از آب درومد. یه روز عصر تصمیم گرفتم به دو دلیل یه عینک هم در کنار لنزم داشته باشم. یکی واسه اینکه خب بالاخره لنز رو ۲۴ ساعت که نمیشه زد و دو، واسه قرتی بازی. خلاصه بعد از گرفتن آدرس و شماره و نوبت رفتم بینایی سنجی مامان همین دانشجوم که گفتم...


وقتی وارد شدم قبل از اینکه نوبتم بشه، یه نگاهی به فریم‌های توی ویترین کردم ببینم چه گزینه‌هایی دارم، ولی راسیاتش چیزی چشممو نگرفت. اکثراً ازین عینک‌های معمولی که رو چشم همه هست. من هم دلم یه چیز خاص میخواست، هم نمیخواستم خیلی هزینه کنم. یه جورایی داستان خدا و خرما. تا این حد که بعد از معاینه تصمیم گرفتم خیلی رُک بپرسم که اگه عینک‌های شما رو نپسندیدم تکلیف چیه؟ و همین کار رو هم کردم. ولی در جواب فقط یه "مـــی‌پـــســندی" همراه با یه لبخند تحویل گرفتم.


موقع انتخاب عینک، همینطور که داشت اون پشت و پسلا رو میگشت، واسم تعریف کرد که پدر ایشون هم از عینک‌سازهای معروف بوده. ازون حرفه‌ای قدیمیا! میگفت هر موقع فریم جدید واسش میومده، بهترین جعبشو نگه میداشته واسه خودش و یه جورایی دلش نمیومده اونارو بفروشه. میگفت انقدر اون عینک‌هارو نفروخته تا از مُد افتاده و رسیده به من (دخترش) همینطور که داشت تعریف میکرد، یه جعبه عینک جلوم باز کرد پُر از عینک‌های کلاسیک و شیک! گفت این جعبه از همون جعبه‌هاست و این جعبه هارو واسه همه کس باز نمیکنه. پُر از عینک‌های خاص و شیک. ازون عینکا که تو فیلم خارجی سیاه و سفیدا میبینی. دیگه نمیدونستم کدومو انتخاب کنم. رو هر کدوم دست میداشتم یا آلمانی بود یا ایتالیایی با کلی اصطلاح عینک سازی که نصفشو من نمیفهمیدم، فقط میدونستم یعنی خیلی خوبه. از یه طرف تو کف عینک‌ها مونده بودم، از اون طرف نمیخواستم اینهمه پول فریم بدم. خلاصه با ترس و لرز دلو زدم به دریا و یکیشو انتخاب کردم و گفتم همین! پیش خودم گفتم نهایتاً اینم پانصد تومن، جهنم، عوضش چیز خوب و خاص میخرم. منشیش فامیلمو پرسید که واسم سفارشامو بنویسه و پرونده تشکیل بده. وقتی فامیلمو گفتم پرسید شما پدرامی؟ گفتم بله پدرام اسم کوچیکمه. گفت تعریفتونو خیلی شنیدم. گفتم خانوم دکتر لطف دارن. گفت نه اسمتونو از جای دیگه شنیده بودم که استاد خوبی هستید و ازین حرفا. منم که نیشم تا بنا گوشم باز شده بود یه لنز و شیشه هم سفارش دادم و کارت به دست منتظر بودم ببینم چقدر میشه. اون لحظه باهام حساب نکردند، حتّی پول ویزیتو. قرار شد جمعه که میرم خونشون واسه کلاس عرفان، عینک و لنزامو هم بگیرم.


امروز عینک و لنزمو با کلی دورچین مث دستمال و جعبه عینک و مایع لنز و اسپری شیشه پاک کن و اینجور چیزا تحویل گرفتم ولی به عنوان هدیه. مامان عرفان گفت بخاطر اینکه پسرش خیلی پیشرفت کرده و از کار من خیلی راضیه دوس داره این عینکو به عنوان هدیه و یادگاری به من بده. هر چی اصرار کردم که حداقل پول لنز و شیشه رو ازم بگیرند، نگرفت که نگرفت. این عینک که الآن رو چشمه همون عینک داستان ماست. ازون عینکا که یا ازش خسته میشی یا گمش میکنی تا مجبور بشی عینک جدید بخری. الآن یه عینک کلکسیونی وینتج (vintage) دارم که میشه گفت قیمت نداره. فریمش مال سی چهل سال پیش و اصل ایتالیاست. این یعنی خاص! خیلی خاص. من خودمم نمیدونستم چقدر خاص تا تو گوگل سرچ کردم Persol Ratti 09135.

اگه پسر بودی؟

تو بحث گرامر یه قسمتی هست به نام second conditional یا همون شرطی نوع دوّم که درباره‌ی چیزای فرضی یا خیالی بیشتر حرف میزنه. یه بار نشد ما تو کلاس خانوم‌ها بپرسیم What would you do if you were a boy (اگه پسر بودی چیکار میکردی) و یکیشون نگه I would have a lot of girlfriends (یه عالمه دوست دختر می‌داشتم)! به خدا این دخترا اگه ابزارشو داشتن تک تک مردا رو از پس و پیش...


P.s. I strongly recommend trying asking your female students this very question to all my dear colleagues 

اگر هنوز دُم داشتیم

اگه انسانها هنوز دُم داشتند...


دُم هر کسی می‌شد نشانه‌ی شخصیت اون شخص. خیلیا معتقد بودن که آدمارو از رو دُمشون نباید قضاوت کرد. 


دخترا واسه دُمشون نوبت آرایشگاه می‌گرفتند که موهاشو رنگ و نوک گیری کنند. انواع لوسیون و شامپو مخصوص دم‌های خشک و نرم و معمولی تو دارو خانه‌ها تبلیغ می‌شد. احتمالاً گشت ارشاد به دُم دخترا گیر میداد و دخترا مجبور بودند یه چیزی بندازند رو دُمشون که مردا تحریک نشند تو خیابون. راننده تاکسیا وقتی یه دختر خوش‌تیپ و خوشگل می‌دیدم می‌گفتند، جووون دُمتو بخورم، یا مثلاً جووون دمت تو حلقم. تو اینستا پُر بود از عکس دُم‌هایی که با اکستنشن و پروتز قشنگ شدند. دُم عملی معضلی بود واسه خودش. دخترا سر اینکه دُم خودشونه و فوتوشاپ نیست همیشه کل کل داشتند. مردا بیشتر دُم تپل و سفید دوست داشتن ولی بودند کسایی که دُم ورزشکاری و لاغر و ماهیچه‌ای می‌پسندیدند.


تو برنامه باشگاه بدنسازی پسرا، پُر بود از حرکات دُم. بالا دُم، زیر دُم، دُم خَم، دُم سرعتی سوپر، نشر از عقب با دُم! این پسرا پشمای دُمشون همیشه سه تیغ بود رو دُمشون هم تتو میزند. دُم هر چی کلفت‌تر و درازتر، بهتر. حتّی تو زمستون شلوار دَم دُم کوتاه می‌پوشید که دُمشون معلوم باشه. خیلیا با قرض و آمپول دمشونو میساختند ولی بعد که ورزشو ول میکردند دمشون چوروک می‌خورد و زشت میشد. پسرا بعضی وقتا به هم دُم مردونه میدانند یا تار دُم گرو میذاشتند.


سن که بالا میرفت دُم آدم هم افتاده می‌شد. خانومها دُمشون رو لیفت میکردند یا اگه چاق و چین خورده شده بود، فت‌ساکشن می‌کردند ولی واسه مردا خیلی مهم نبود. مردا بیشتر تو سنین بالا دستمال دُم میبستند. یه عدّه سرطان دُم می‌گرفتند و دکتر مجبور بود دُمشون رو از یه جایی قطع کنه. تو خیابون کسایی رو میدیدیم که بر اثر تصادف دُمشون رو از دست دادن و از دُم مصنوعی استفاده می‌کنند. یه عدّه مادرزادی دُم نداشتند که یا دپرس میشدند و به هیچ جایی نمی‌رسیدند، یا موفق می‌شدند و کنفرانس‌های انگیزشی واسه کسایی که با وجود دُم نتونستند موفق بشند، می‌ذاشتند.


وقتی هوا سرد بود میگفتیم دُمم قندیل بست. دعوامون که می‌شد میگفتیم، دُمتو بکش، اصلاً به دُمم، هر کاری دوست داشتی بکن، دُمم تو دهنت. یا به کسی که توان مالی نداشت میگفتیم تو حتی نمیتونی دُمتو جمع کنی. فلانی دو روزه دُمش درومده (تازه به دوران رسیده)، به کسی که اذیت می‌کرد میگفتیم دُم درد داری؟ کجای دُمت درد میکنه؟ دُم درازی به حریم خصوصی دیگران کار بدی بود، بعضی پسرا دُم لیسی دخترارو می‌کردند، بعضی کارمندا هم دُم مالی رئیسشونو. طلبکارا دست به دُم بده‌کارا بودند. 


رسم بود کسایی که دختر دَم بخت داشتند یه تله موش آویزون میکردند در خونشون که پسرایی که دختررو می‌خواند دُم به تله بدند.


اصلاً یه رشته پزشکی بود به نام دُمولوژی که هر سال ۵ نفرو بیشتر نمی‌گرفت. یه عدّه هم با خط و خطوط دُم مردم تو خیابونا فال می‌گرفتند. بعضیها با دُمشون کارهای عجیب و غریب انجام میدادن. مرتاض‌های هندی رو دمشون میشستند، تو فوتبال اگه توپ به دُم کسی میخورد  خطای tail گرفته می‌شد. مجازات دزدی قطع یک سوّم دُم بار اول و تمام دُم بار دوم بود. تو خیابون دختر پسرا دُم همو میگرفتند راه میرفتند. راننده تاکسی میگفت خانوم دُمتون لا در نمونه. یا مثلاً میگفتیم دُمت نزدیک بود بخوره تو چشم من. تو اون دنیا از دُم آویزونتون میکردند، دمتون شهادت میداد. فقرا دُمشون رو واسه پیوند دُم میفروختند. مامانا مدام میگفتند دُمتو صاف بگیر، دُمتو دو دهنت نکن، دُمتو انقدر تکون نده، دُمتو نشون غریبه نده. بچّه ها هم موقع دستشویی رفتن دُمشونو کثیف میکردند.


تموم ضرب‌المثل هایی که الآن با دُم داریم مال زمانیه که ایرانیان باستان هنوز دُم داشتند. مثلاً دمتو بذار رو کولت، دُم بریده، یا فلانی دُم درآورده.


اگه انسانها هنوز دُم داشتند...

پیانو

به زودی عَن پیانو تو ایران در میاد. پیشبینی پدراداموس!


یعنی از هر ده تا شاگرد تین‌ی (teenager) که دارم، هفتاشون پیانو میزنن، اون سه تای دیگه هم اگه معدل کُلّشون بالای هجده بشه، قول دادند براشون پیانو بخرند.


 این حادثه یه بار تو ایران با "گیتار" اتفاق افتاده ولی حالا تاریخ با پیانو داره تکرار می‌شه. اون موقع پیانو گرون بود، ملّت وسعشون در حد ساز دهنی و گیتار و دیگه ته تهش اُرگ می‌رسید. گیتاریا با کلاس تر بودن، یا حداقل خودشون فکر می‌کردند هستند. چه پسرایی که به امید مخ زدن رفتند کلاس گیتار و دیدند سخته گفتند فعلاً ناخونامونو بلند می‌کنیم تا بعد خدا کریمه. آخه شما یادتون نمیاد، یه زمانی تو تولدها و مهمونی‌های خانوادگی، همیشه یکی پیدا می‌شد که با گیتار فرامرز اصلانی بخونه و چهار نفر دورش گَند بزنن تو شعرش. اون دوران دورهمی هنوز اختراع نشده بود، به مهمونی هم می‌گفتند پارتی. خلاصه جَو سنگینی داشت گیتار واسه خودش.


الآن همین داستان داره با پیانو تکرار می‌شه، با این تفاوت که سن نوازنده‌هامون هنوز دو رقمی نشده. اکثراً هم دختر! این نشون می‌ده که چقدر بابا و مامان‌های این زمان (بیشتر مامانای دهه پنجاهی و اوایل شصت)، دوست داشتن خودشون یه زمانی پیانو می‌زدند ولی به هر دلیلی نتونستند. خداییش هم اون زمان هر کی پیانو داشت انگار سمند* داشت. خلاصه تا چند سال دیگه پیانو هم مثل گیتار میشه تُمبک. خدا رو شکر پیانورو نمی‌شه به راحتی حمل کرد وگرنه تو دورهمی‌ها و مهمونی‌ها باید با زبون و لب بالا، بهتوون و باخ همنوازی می‌کردیم...


پ.ن: سمند داستان داره. یه بار ما پشت پراید بودیم نزدیک بود بزنیم به یه بابای دیگه‌ای که از قضا اونم پشت پراید بود. یارو هم نه گذاشت، نه ورداشت، کلشو از شیشه کرد بیرون کاملاً عصبانی و جدی داد زد: "اوی عامو، فکردی سمند سواری؟"

تساوی

+ تا الآن سه میلیون تومن داریم

- چقدر کم

+ سه میلیون دیگه هم میخوایم

- چقدر زیاد

طبیعت را دوست دارم اگر...

من طبیعت رو دوست دارم. همه‌ی موجودات توشم دوس دارم. هم جنگل و درختاشو دوست دارم، هم دریا و ساحلش رو، هم کوه و بیابون و کویر و باد و بارون و برف و خلاصه همشو دوس دارم. ولی خودمو از همه اینا بیشتر دوس دارم. 


یعنی حاضر نیستم بخاطر "کوه" سختی‌هایی که کوهنوردها می‌کشند رو تحمل کنم. کوله پشتی و کلاه نقابدار و ازین عصا دستیا بگیرم دستم که جنازم برسه اون بالا. دوس دارم با هلیکوپتر برم قُلّه سلفی بگیرم.


یا مثلاً نمی‌خوام به خاطر "کویر" چند ساعت پیاده روی کنم که به دلش برسم، دوس دارم لندکروزرمو سوار شم، کولرشو بزنم، یه نوشیدنی خنک از تو یخچالش بردارم، موزیکو زیاد کنم وقتی هم رسیدم رو سقفش چادر بزنم و از کویر لذّت ببرم.


یا مثلاً حوصله ندارم بخاطر "دریا" اینهمه راه بکوبم برم شمال، با هزار جور استرس برسم به ساحل کثیف و سرد و بیروحِ مثلاً چالوس، دوس دارم یه ساحل طلایی تو یه کشور استوایی پیدا کنم، لخت بخوابم لب آب، نارگیلمو نِی بزنم و آفتاب بگیرم.


مثلاً من اصلاً ازون دسته از آدمایی نیستم که وقتی بارون میاد، رمانتیک پیاده راه بیفتم تو بارون و از خیس شدن لذّت ببرم، من ترجیح میدم وقتی بارون میاد تو ماشینم باشم و از پشت شیشه با صدای بارون حال کنم. گه گداری هم شیشرو بدم پایین دستمو بگیرم بیرون چند قطره بارون بیفته روش.


من هیچوقت حوصله‌ی کباب درست کردن و جوجه باد زدن نداشتم، همیشه حال میکردم غذامو از رستوران مورد علاقم بگیرم و روی باربیکیو پشت ماشینم گرمش کنم و بخورمش!


ستاره‌هارو دوست دارم وقتی تلسکوپ داشته باشم. ارتفاع رو دوست دارم اگه پاراگلایدر داشته باشم بتونم پرواز کنم. تو جنگل خوابیدن رو دوست دارم، با یه کیسه خواب هیتر دار و چادر ضد آبی که کفش عایق باشه. برف رو دوست دارم وقتی بوت و دست‌کشم انقدر خوب باشه که سر انگشتامو حس کنم. چوب اسکی و فلاسک چای سبز هم اگه باشه ممنون می‌شم. چند دست لباس و کفش اضافه هم پشت لندرکروزرم باشه، یهو لازم شد. تبر و اَرّه و آتش زنه و آب آشامیدنی و کلی خوراکی خوشمزه هم باشه. وینچ و جی‌پی‌اس و پاور بانک خورشیدی و دوربین عکاسی و گوپرو و لپ‌تاپمم می‌خوام. موزیک خوب باشه، همسفر خوب باشه، خواب و خوراک خوب باشه، باک و جیب پر باشه، زمان زیاد باشه، طبیعتش بکر باشه! باشه؟

چاق تازه لاغر شده

به نظرم کسایی که مدّت مدیدی اضافه وزن داشتند (به عبارتی چاق بودند)، دیگه نباید واسه خوش هیکل شدن و جذاب شدن لاغر کنند. یه جورایی از آب در هاون کوبیدن هم بیهوده‌تره! اینجوری نه تنها توجّه جدید کسب نمی‌کنند، بلکه توجّه بلقوه‌ی همون یه عدّه بازاریِ چاق و چلّه پسند رو هم از دست می‌دند.


به عبارت دیگه، به نظرم چاق‌های تازه لاغر شده حقشونه بدونند که هر چقدر هم لاغر کنند و باشگاه برند، از نظر جذابیت فیزیکی هیچوقت حتّی نزدیک به یه آدمی که از اول نسبتاً متناسب بوده هم نخواهند شد.  با پوست ترک خورده و شُل و ول تقریباً هیچ کاری نمی‌شه کرد. بابت این قضیه می‌تونند ممنون والدین بیخیال و خودخواهششون باشند. اینا احتمالاً همونایی هستند که با بشقاب و هواپیما دور خونه دنبالشون می‌کردند. آخه هستند هنوز پدر و مادرایی که فکر می‌کنند بچّه هر چی بیشتر بخوره و لپاش بیشتر از طرفین صورت بزنه بیرون، در زندگی قوی‌تر و سالم‌تر خواهد بود.


البته، نمیخوام خیلی هم نا امیدتون کنم، لاغری علاوه بر اینکه حس خوبی به خودتون می‌ده، حتماً واسه سلامتی هم مفیده. تازه، از روی لباس اصلاً عمق شُخمیَّت و شُلیَت داستان معلوم نیست. حالا از خودتون که گذشت، ولی بیایید حداقل و توله‌هاتونو توله خرس بار نیارید!