صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

رومز این یادداشت رمز هارداکسترنال من است

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

Happy birthday Pedro

the most loneliest day of my life...

سوختم

هر وقت پیتزا پِپِرونی خوردم دوبار پشیمون شدم! یک بار موقع خوردنش، یک بار موقع پَس دادنش...

بفرمائید یه فنجون قهوه!


مو فقط موی مشکی!

مو فقط موی طـبیعی!

مو فقط موی موج دار!

مــــو فــقــط موی باز!

مو فقط مویی که بوی شامپو میده!

مــو فـقـط مـوی پـُـر...

بفرمائید یه فنجون قهوه!

مادرت چطوره؟

Beauty فقط Natural Beauty

واقعاً حس خیلی بدی بعد از دیدن این عکس بهم دست داد! اونوقت بعد که میگم فقط Natural Beauty بهم میگند مثل مامانا حرف میزنی. هر چقدر هم که بگید عین مامانا حرف میزنی آخرش میگم دختر باید از حموم در بیاد من ببینم تا بپسندم. خب فکر کن یکی اینارو بگیری ببری خونه بشوری، بعد ببینی اونجوری بوده نه اینجوری! دیگه هم که به این راحتی ها پس گرفته یا تعویض نمیشود. یه آدم درست و حسابی پات حساب شده، حالا بیا و ثابت کن که این از اوّل همینجوری بوده.

ســــَــــــگ!

پاچه میگیرم و عذاب وجدان و آخ غرورم رخصت نمیدهد...

هنر نزد ایرانیان مُرد و بس!

کپی، کپی، کپی! بعد میگیم چرا همه مغازه ها اینجا مثل هم جنس میارند. خودتون هم تو همین فیس بوک تمام چیزاتون کپی از روی همدیگست! تو دنیای واقعی کافیه یه مغازه رو بری و مطمئن باشی بقیه مغازه های سطح شهر همه همون اجناس رو دارند. تو دنیای مجازی، مغازه ها پیج ها هستند و اجناس محتویات.

نیمه شعبان...

فرق مولودی و مدّاحی رو نمیفهمم! فقط به نظرم صدای سینه یکم بم تر از صدای دسته...

نسل سوخته

ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم
کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند
ما پولهایمان را می ریختیم توی قلک های نارنجکی و می فرستادیم جبهه  
دهه های فجر مدرسه هایمان را تزئین می کردیم
توی روزنامه دیواری هایمان امام را دوست داشتیم
آدمهای لباس سبز ریش بلند قهرمان هایمان بودند
آنروزها هیچکدامشان شکمهای قلمبه نداشتند
و عراقی های شکم قلمبه را که می کشتند توی سینما برایشان سوت می زدیم  
شهید که می آوردند زار زار گریه می کردیم
اسرا که برگشتند شاد شاد خندیدیم
 
ما از آژیر قرمز می ترسیدیم
ما به شیشه خانه هایمان نوار چسب می زدیم از ترس شکستن دیوار صوتی
ما توی زیر زمین می خوابیدیم از ترس موشک های صدام  
ما چیپس نداشتیم که بخوریم  
حتی آتاری نداشتیم که بازی کنیم
ما ویدیو نداشتیم
ما ماهواره نداشتیم  
ما را رستوران نمی بردند که بدانیم جوجه کباب چه شکلی است  
ما خیلی قانع بودیم به خدا   
 
صحنه دارترین تصاویر عمرمان عکس خانم های مینی ژوب پوشیده بود توی مجله های قدیمی
یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزش زبان
   
زنها توی فیلمهای تلویزیون ما، توی خواب هم روسری سرشان می کردند
حتی توی کتابهای علوم ما زنها هم باحجاب بودند
ما فکر می کردیم بابا مامانهایمان، ما را با دعا کردن به دنیا آورده اند   
عاشق که می شدیم رویا می بافتیم، موبایل نداشتیم که اس ام اس بدهیم
جرات نداشتیم شماره بدهیم، مبادا گوشی را بابایمان بردارند
ما خودمان خودمان را شناختیم
بدنمان را، جنسیتمان را یواشکی و در گوشی آموختیم
هیچکس یادمان نداد
 
و حالا گیر افتاده ایم بین دو نسل
 
نسلی که عشق و حالهایشان را توی «شهرنو»ها و کاباره های لاله زار کرده بودند  
و نسلی که دارد با «فارسی وان» و «من و تو» و «ایکس باکس» و «فیس بوک» بزرگ می شوند  
و جالب که هیچکدامشان ما را نمی شناسند و نمی فهمند
 

ما واقعاً نسل سوخته هستیم، انصافاً


نویسنده : ناشناس

عروس کِشون

میگم این واژه ی "عروس کِشون" فحش نیست؟ خیلی شبیه فحش میمونه ها! به مراسمش هم میاد فحش بوده باشه. جای تحقیق داره...