صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

سِن یا چی؟

امروز، یعنی یه شب قبل از بلند‌ترین شب سی و سه سالگیم، انار فروشی که انارهای دونه مشکی شب یلدا رو ازش خریدم، توی مکالماتش با یکی از دوستام که همراهم بود، بدون اینکه نظر ازش بپرسم، سنَّم رو ۴۲ سال حدس زد. یعنی یازده سال بیشتر از سن واقعیم…

اولش خندم گرفت! می‌دونستم مال ریشای سفیدمه و از اینکه با زدنشون می‌تونم یهویی از ۴۲ سالگی به ۳۳ برگردم خوشال بودم. ولی بعدش ناخودآگاه یکم رفتم تو فکر.

چرا وقتی ۱۲ سالم بود تو چَت‌روم‌های یاهو به بقیه می‌گفتم ۱۸ سالمه؟ توی تولّد بیست سالگیم نوشتم، اون موقع وقتی می‌گفتند فلانی بیست سالشه، بی اختیار فکر می‌کردم اووووه، بیست سالشه طرف! کو تا بیست سالگی من…

سی سالم که شد، به این فکر کردم که من توی اوج زندگی خودمم. بین سی تا چهل، هم با بیست‌ساله‌ها می‌تونی ارتباط برقرار کنی، هم با پنجاه ساله‌ها.

از‌ نظر آماری هم بخوای نگا کنی، من ماکسیمم تا ۷۰ سالگی ذوق زندگی کردن داشته باشم. حالا ایشالا که صد ساله می‌شم.

ولی واقعاً این عددا چیَن؟ اولین کسی که شروع به شمردن سال‌های زندگیش کرد، چرا اینکارو کرد؟ چه اهمیّتی داره که من چند سالمه؟ مگه غیر از اینه که یه آدم سی و سه ساله، فقط سی و سه بار دور خورشید چرخیده؟ مگه غیر از اینه که کسی که یه سال از من بزرگ‌تره، یه دور بیشتر دور کره‌ی زمین زده؟

نقشه‌ی جهان اشتباهه؟

میدونستید نقشه‌ی جهان اشتباهه؟

هر از چندگاهی یکی یه ویدئویی درست می‌کنه، که توش ادعا می‌کنه نقشه‌ی جهانی که توی مدرسه به ما یاد دادن، اشتباس…

حالا این ادعا درسته یا غلط؟ هیچکدوم…

نقشه‌ی استاندار جهان، سال ۱۵۶۹ توسط یه ریاضی دان و فیلسوف اهل بلژیک، به اسم «گراردوس مرکاتور» (Gerardus Mercator) و با هدف «جهت یابی» درست شده!

این نقشه، بخاطر این نقشه‌ی استاندارد شد، که علاوه بر اینکه شمال رو بالا، و جنوب رو پایین نشون می‌ده، اَشکال و جهت‌های محلّی رو هم حفظ می‌کنه! به این جور نقشه‌ها، که از نظر ریاضیات، درواقع زاویه‌ی بین دو منحنی متقاطع روی کره‌ی زمین (به عنوان یه کره یا بیضی‌گون) رو ثابت نگه می‌داره، «کانفورمال» (Conformal) می‌گن!

هیچوقت نمیشه سطح یه کره‌ی سه بعدی رو، بدون فدا کردن چیزی، روی یه سطح دو بعدی نشون داد! یعنی بسته به کاربرد و هدف نقشه، یه کدوم از کمیّت‌های مساحت، شکل، جهت، زاویه‌ی افقی و یا فاصله، فدای بقیه‌ی کمیّت‌ها می‌شه! چیزی که توی این نوع نقشه نگاری فدا شده، سایز‌ها هستند!

در واقع سیستم نقشه‌‌نگاری گراردوس، هر کشوری که از خط استوا دور می‌شه رو، به اجبار و بخاطر ثایت نگه‌داشتن زاویه‌ی بین خطوط منحنی برای جهت یابی راحت‌تر، بزرگ‌تر نشون میده! هر چی از استوا دور‌تر، کشور روی سطح دو بعدی بزرگ‌تر…

بخاطر همینه که مثلاً ایسلند، روی نقشه‌ی دو بعدی استاندارد، اندازه‌ی آفریقاست! در صورتی که تقریباً ۱۴ برابر کوچیکتره…

یا مثلاً عرض روسیه از عرض آفریقا کمتره، ولی توی نقشه بزرگ‌تر نشون داده شده!

اروپاییا احتمالاً از این قضیه خوش‌حالند، چون توی این سیستم از نقشه نگاری، کشوارای زیقی و کوچولوشون خیلی بزرگ‌تر از چیزی که هست، نسبت به بقیه‌ی کشور‌ها نشون داده میشه…

این داستان نقشه انقدر سر درازی داره، که یه رشته‌ی علمی آکادمیک به اسم «نقشه نگاری» یا «کارتوگرافی» (Cartography) به خودش اختصاص داده، و فقط یکی از دغدغه‌هاش، «سیستم تصویر» یا «فراتابی‌نقشه» (Map Projection) برای نشون دادن اجسام کروی یا بیضوی، روی یه سطح صافه!

یه سری از این نقشه‌ها جهت رو حفظ می‌کنن: مثل نقشه‌های سوگانی (سو، سمت، جهت) یا آزیموتال و زِنیتال

بعضیاشون شکل و شمایل رو حفظ می‌کنن، بعضیاشون مساحت رو حفظ می‌کنن، و خلاصه…

اگه میخواید به نقشه‌ای نگاه کنید که توش سایز کشور‌ها نسبت به همدیگه درست باشه، باید به یکی از نقشه‌هایی که مساحت رو حفظ می‌کنن، مثل نقشه‌ی «گال-پیتر» (Gall-Peters Projection) نگاه کنید! که خب همونطوری که گفتم، یه چیزی باید فدای یه چیز دیگه بشه! توی این نقشه، شکل و فرم و ریخت، فدای مساحت و اندازه شده!

سوال پیش میاد، که خب حالا کدوم نقشه درسته؟ کدوم نقشه از همه بهتره؟

ریاضیات اجازه نمیده که هیچ نقشه‌ای برای همه کاری بهترین باشه! همیشه یه چیزی این وسط به فنا میره! بنابر این یه عالمه نقشه داریم، که هر کدوم برای هدفی و در جای خودش بهترینه! ولی من یه پیشنهاد خفن واستون دارم! و اونم «کوگل‌ارث» (Google Earth) هست، که کلاً سه بعد رو به دو بعد تبدیل نمیکنه! چه کاریه وقتی قراره یه چیزی به فنا بره، سه بعد رو به دو بعد تبدیل کنیم؟ نه؟

شادی باشه

اختلال عاطفی فصلی، دپرشن فصلی یا افسردگی زمستونی

این مطلب مال کساییه که نمیدونن چرا زمستونا دپرس می‌شن، مخصوصاً اونایی که به اروپا و کانادا مهاجرت کردن! قبل از هر چیزی جالبه بدونید که تو زبون انگلیسی کلمه‌ی blue، به معنی کسل و دپرس و حال ناخوش از لحاظ روحی، زیاد استفاده می‌شه! مثلاً خیلی ممکنه که یه روزی که مودتون پایینه، دوستتون شما رو ببینه و بگه، امروز «آبی» به نظر میای، خوبی؟ یا مثلاً به دپرشن بعد از زایمان خانوم‌ها Baby Blues هم می‌گن!


حالا این دپرشن فصلی چی هست؟

با این تعریف از blue, میشه حدس زد که winter blues به چه معنیه! یه چیزی تو مایه‌های «دپرشن زمستونی!» یه اسم علمی طور هم داره که بهش seasonal affective disorder یا «اختلال عاطفی فصلی» میگن. که وقتی حروف اولشو کنار هم بذارید، به اختصار SAD هم بهش میگن!


داستان اینه که، معمولاً آدما توی زمستون، بخاطر سرما و طولانی‌تر بودن شب‌ها و تاریک‌تر بودن روز‌ها، بدون اینکه خودشون بفهمن، یا شرایط بد باشه، دپرس میشن!

توی مناطقی که از استوا دور‌تر و به قطب‌های زمین نزدیک‌تره، مثل اروپا و مخصوصاً اسکاندیناوی، این اتفاق خیلی بیشتر از مناطق استوایی یا چهارفصل مثل ایران واسه آدما می‌افته! جالبه بدونید که این دپرشن فقط مخصوص زمستون نیست، بعضی‌ها توی تابستون و بخاطر روزای طولانی خواب و مودشون به هم میریزه و دپرس میشن.


علائمش چیه؟

این مدل از دپرشن، یکی از زیر شاخه‌های دپرشن اصلیه، که علائمش ایناس…
  • معمولاً بیشتر یا کل روز رو افسرده‌اید…
  • احساس نا امیدی و گاهی پوچی می‌کنید
  • انرژیتون کمه، و دوس دارید همش بخوابید!
  •  از کارایی که قبلاً می‌کردید و لذّت می‌بردید، لذّت نمیبرید
  •  اشتها یا حتّی وزنتون کم میشه
  • احساس تنبلی و لَختی می‌کنید
  • معمولاً با تمرکز کردن مشکل پیدا می‌کنید
  •  به مرگ و حتّی خودکشی فکر می‌کنید

این علائم خیلی جدین، در حدّی که می‌تونه زندگیتون رو از ریتم عادیش کاملاً خارج کنه و شمارو به یه تیکه گوشت متحرک تبدیل کنه.
آمار نشون می‌ده که ماه‌های ژانویه و فوریه، اوج این اختلال واسه کساییه که از دچار دپرشن فصلی می‌شن. به این دو‌ ماه توجه بیشتری بکنید.

دلیل دپرشن فصلی چیه؟

۱. یکیش اختلال توی ساعت بیولوژیکی بدنتونه! وقتی توی روز، آفتاب و نور‌ خورشید کم ببینید، ساعت بیولوژیکی بدنتون قاطی می‌کنه، و حتّی ممکنه پترن خوابتون رو هم بریزه…

۲. دلیل دومش افت مقدار هورمون سراتونین توی بدنتونه! سراتونین به «هورمون موود» معروفه! کمبود نور طبیعی باعث میشه ترشح این هورمون کم بشه و دپرس بشید.
۳. دلیل سومشم کاهش سطح ملاتونین توی بدنه، که پَتِرن خوابتون رو تنظیم می‌کنه!
همه‌ی اینا دست به دست هم می‌ده، که شما به فنا برید…

راهکار‌هاش چیه؟ چیکار باید بکنیم؟ زیاد سخت نیست!

  • ۱. تا می‌تونید اکتیو باشید: از اینکه بیکار بشید به شدت فرار کنید!
  • ۲. بیرون برید: مطمئن بشید که حداقل روزی یه بار میرید بیرون، و سعی کنید ساعت‌هایی از روز بیرون برید که نور طبیعی فضا رو روشن می‌کنه! مراقب باشید با تو‌خونه موندن، به «دپرشن فصلی»، Cabin Fever رو اضافه نکنید!
  • ۳. خودتون رو گرم نگه دارید: نشون داده شده که، گرم نگه داشتن بدنتون، دپرشن فصلی رو تا نصف کاهش میده!
  • ۴. غذای سالم بخورید: غذای سالم به بدن شما انرژی میده، و مودتون رو بهتر می‌کنه! سعی کنید یه بالانسی بین هیدروکربن‌ها مثل پاستا و سیب‌زمینی، و فایبر‌ها، مثل میوه و سبزی برقرار کنید.
  • ۵. نور درمانی کنید: جلوی نور مصنوعی آفتابی رنگ بشینید. بعضی محقق‌ها میگن تا روزی دو ساعت باید این کارو کرد. نور خونتون رو زیاد کنید، مخصوصاً از وقتی بیدار می‌شید، تا یکی دو ساعت قبل از اینکه میخواید بخوابید! سعی کنید نور زیاد توی اتاق یا خونتون داشته باشید. بعضیا هم معتقدن، اگه بتونید چراغ خواب کنار تختتون رو جوری تنظیم کنید که با الآرم ساعتتون خود به خود روشن بشه، می‌تونه سیکل طبیعی بیدار شدن با نور خورشید رو واسه مغز تداعی کنه… 
  • ۶. یه کار جدید بکنید، یه سرگرمی جدید پیدا کنید: یه بازی جدید، یه کتاب جدید، یه سریال جدید، یه دوست جدید پیدا کنید و سرتون رو بهش گرم کنید! یه کاری که وقتی استاپش می‌کنید، ذوق اینو داشته باشید که دوباره وقت کنید و ادامش بدید. شاید لازم باشه یکم واسش هزینه کنید! این کارو بکنید… 
  • ۷. دوست و خانواده و آدم ببینید: خیلی وقتا دوستا و آدمای اطراف شما هم‌ مث شما دپرس شدن و چون خودشون هم مث شما، حوصله‌ی هیچ کاری رو‌ ندارن، منتظرن یکی بهشون یه پیشنهادی بده! اگه در بدترین حالت هیچکسو ندارید، توی یه ساعت شلوغ، به یه جای شلوغ از شهر برید و آدمارو تماشا کنید. در ارتباط بودن با بقیه‌ی آدما، هورمون استرس رو کاهش میده.
  • ۸. ورزش کنید: ورزش کردن، باشگاه رفتن، استخر رفتن، می‌تونه شما رو کلاً از این دپرشن به طرز معجزه آسایی نجات بده! ورزش کردن هورمون اندورفین شما رو افزایش میده! دست کمش نگیرید…
  • ۹. ویتامین بخورید: مطمئن بشید ویتامین‌های بدنتون تامین میشه! مخصوصاً ویتامین دی! از این قرص‌های مالتی‌ویتامین بخرید و به اندازه‌ی لازم و کافی بخورید که انرژی و سیستم ایمنی بدنتون بالا بمونه…
  • ۱۰. سفر کنید: میخواستم این گزینه رو جزو راهکار‌ها نیارم، چون بیشتر شبیه به فراره تا جنگ! ولی اگه موقعیت سفر کردن به جایی که آفتابی‌تر باشه رو دارید، میتونه خیلی کمک کنه بهتون.
  • ۱۱. کمک بگیرید: اگه همه این کارارو کردید، و هنوز به فنا بودید، از دکتر، روانپزشک یا روانشناس کمک حرفه‌ای بگیرید، و اگه لازم بود واسش قرص بخورید. وقتی شیمی مغز به هم میریزه، گاهی با قرص باید به جنگش رفت.


یه گزینه‌ی دیگه هم هست، که جایی ازش حرفی زده نمی‌شه ولی بهتون قول میدم که می‌تونه معجزه کنه!

اونم داشتن یه پارتنر، دوست دختر/پسر، عشق، رفیق و همراهه…

به نظرم آدم تنها، تو بهشتم حالش خوب نیست!


حالا شما بگید، تا حالا دپرشن فصلی رو تجربه کردید؟ آیا راهکار دیگه‌ای واسه مقابله باهاش دارید توی کامنت‌ها بنویسید؟ توی استوری‌هایی که گذاشته بودم بعضیا گفته بودن این دپرشن فصلی توی آقایون بیشتر اتفاق میفته، و خانوما بخاطر داشتن مداوم تجربه‌ی دپرشن قبل از پریودیشون، راحت‌تر می‌تونن با دپرشن فصلی کنار بیان. نظر و تجربه‌ی شخصی شما چیه؟

پ.ن: دپرشن کابین، دپرشنیه که شما از «توی یه فضای بسته به مدّت طولانی موندن» می‌گیرید! یه فیلم سریالی ترسناک هم به همین اسم هست، که بسیاز مزخرفه و اصلاً توصیه نمی‌کنم ببینید…

فرکانس و انرژی آدم‌ها

دوستان «فرکانس» یا «بسامد» یه کمیّت فیزیکه، که تعریف داره، واحد داره، مقیاس داره! «انرژی» هم همینطور! تعریف و واحد داره! همونطوری که «دما» یا «وزن» یا «جریان الکتریکی» ربطی به شخصیّت و رفتار آدما نداره، «فرکانس» و «انرژی» هم ارتباطی با رفتار و شخصیّت آدما و تاثیرشون روی دیگران نداره.

فرکانس و انرژی دو کمیّت و مفهوم فیزیکی، مثل دما، طول موج، حجم، جرم، طول و… هستند، که برای فهمیدنشون باید فیزیک رو بفهمید، نه «قانون جذب» و «عرفان حلقه»! این کمیّت‌ها هیچ ارتباطی با شخصیّت آدما، تاثیر آدما روی شما یا زندگی شما، سرنوشت و مسیر زندگی شما ندارند!

کمیّت‌های فیزیکی، مقادیر عددیِ ویژگی‌های قابل اندازه گیری هستند، که با ابزارهای فیزیکی بدست میان!

اینکه آدمای بیسواد و‌ ک*ن گشاد، برای توضیح زندگی روزمرّه و آدمای اطرافشون از این دو تا کلمه‌ی دهن پر کن استفاده می‌کنن، و آدمای بیسوادتر، به این حرفا بها میدن و مسیر زندگیشون رو مبتنی بر این کلمات مشخص می‌کنن، واقعاً باعث تأسف و ناراحتی و نگرانیه!

هیچ انرژی‌ای از کسی به سمت کسی ساطع نمیشه، مگر انرژی گرمایی کسی که از چند سانتیمتر، به شما نزدیک‌تره! مثل بخاری که وقتی بهش نزدیک میشی گرماشو حس می‌کنی! که اونم تاثیری در زندگی، خلق و خو، اخلاق و رفتار و سرنوشت شما نداره!

شما ممکنه در دیدار اول از کسی خوشتون نیاد، ولی ارتباط این موضوع با «انرژی منفی» اون شخص، کاری بسیار بی سوادانه و عبث به حساب میاد! شاید شما به قول عوام «فازتون» با اون طرف متفاوت باشه، ولی این موضوع هیچ ربطی به «فرکانس» نداره!

لطفاً نذارید «اینترنت» به شما توهم دانایی بده، یکم مطالعه کنید، فیزیک، شیمی و زیست بخونید. علم یاد بگیرید و مراقب باشید با کلمات علمی، خرافه به خوردتون ندن…
نمی‌خواید علم بخونید؟ پس از کلماتش استفاده نکنید حداقل و لطفاً!

پ.ن: برید با «سیستم بین‌المللی واحد‌ها» که با SI نشون داده میشه آشنا بشید! برید با واحدهای فرعیشون آشنا بشید تا بفهمید که فرکانس، یا بسامد یکی از واحد‌های فرعی اس‌آی هست که از هفت واحد اصلی گرفته شده! برید بخونید تا بفهمید واحد انرژی همون واحد «کار» در سیستم اس‌آی هست، که «ژول» نامگذاری شده…

اصل «بریم شمال؟»

اصل «بریم شمال» میگه: «هیچ‌کس با شما شمال نمیره، اکثراً فقط زِرشو می‌زنن! جدّی نگیر، ولی وانمود کن که جدّی گرفتی! اعلام پایگی کن، ولی برنامه ریزی رو بنداز گردن پیشنهاد دهنده، و اگه طرف دوباره پیشنهاد تکراری داد محکومش‌ کن»

یه سری افراد هستن که، خیلی تو هوا، و بدون هیچ برنامه‌ریزی یا فکری، بهت یه پیشنهادایی می‌دن که شما ممکنه جدیشون بگیری و مغزت شروع کنه به در نظر گرفتن شرایط و برنامه‌ ریزی کردن! مثلاً طرف یهو جو گیر می‌شه، میگه: «بریم شمال؟» و خب خیلی وقتا بعد از یه دو دوتا چهار تا کردن سر انگشتی، مجبوری یه «نه»ی گنده بگی و احساس عن مجلس بودن رو تا آخر اون ملاقات به دوش بکشی!

قبلاً به این جور حرفا می‌گفتن حرفای «پا منقلی»! چون معمولاً مردا، یا پای منقل جوجه و کباب، یا بیشتر پای منقل بساط دود و دَم، از روی سر خوشی و نعشگی ازین حرفا زیاد می‌زنن! اصن معروفن که میلیاردی خرید و فروش و معامله های سنگین می‌کنن، نصف دنیارو زمینی سفر می‌کنن، با کشتی تفریحی شخصیشون تمام اقیانوس‌ها رو وجب می‌کنن، این ساختمون رو نساخته، واسه نمای اون یکی ساختمون نقشه می‌کشن و نهایتاً همشونم یه رفیقی دارن، که قبلاً این کارارو کرده و الآن وضعش توپِ توپِ!

جالبیه قضیه اینه که این پیشنهادات، با تازه شدن دیدارها، تازه میشه و به صورت خیلی مسخره‌ای تکرارین!

من قبلاً فکر می‌کردم این حرفا فقط مال پای منقل، و فقط مال مَرداس! تا اینکه کم‌کم فهمیدم که این یه بیماریه روانیه، که ریز و درشت، دختر و پسر، پیر و جوون درگیرشن!

الآن هر کی بهم گفت بیا یه روز فلان کارو بکنیم، خیلی خندان و پایه، میگم: «آره بکنیم، چرا که نه؟ کِی؟» و بعد از اینکه با غرور، با برچسب «پایه» از مکالمه بیرون اومدم، با آرامش به معاشرتم با طرف ادامه میدم! و اگه دفه‌ی بعد باز هم تکرار شد، میچینم روش که تو فقط زر میزنی! دفه پیش گفتی، گفتم پایم! چی شد؟ قرار بود خبر بدی که…

حالا کِی بریم شمال؟