صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

اصل «بریم شمال؟»

اصل «بریم شمال» میگه: «هیچ‌کس با شما شمال نمیره، اکثراً فقط زِرشو می‌زنن! جدّی نگیر، ولی وانمود کن که جدّی گرفتی! اعلام پایگی کن، ولی برنامه ریزی رو بنداز گردن پیشنهاد دهنده، و اگه طرف دوباره پیشنهاد تکراری داد محکومش‌ کن»

یه سری افراد هستن که، خیلی تو هوا، و بدون هیچ برنامه‌ریزی یا فکری، بهت یه پیشنهادایی می‌دن که شما ممکنه جدیشون بگیری و مغزت شروع کنه به در نظر گرفتن شرایط و برنامه‌ ریزی کردن! مثلاً طرف یهو جو گیر می‌شه، میگه: «بریم شمال؟» و خب خیلی وقتا بعد از یه دو دوتا چهار تا کردن سر انگشتی، مجبوری یه «نه»ی گنده بگی و احساس عن مجلس بودن رو تا آخر اون ملاقات به دوش بکشی!

قبلاً به این جور حرفا می‌گفتن حرفای «پا منقلی»! چون معمولاً مردا، یا پای منقل جوجه و کباب، یا بیشتر پای منقل بساط دود و دَم، از روی سر خوشی و نعشگی ازین حرفا زیاد می‌زنن! اصن معروفن که میلیاردی خرید و فروش و معامله های سنگین می‌کنن، نصف دنیارو زمینی سفر می‌کنن، با کشتی تفریحی شخصیشون تمام اقیانوس‌ها رو وجب می‌کنن، این ساختمون رو نساخته، واسه نمای اون یکی ساختمون نقشه می‌کشن و نهایتاً همشونم یه رفیقی دارن، که قبلاً این کارارو کرده و الآن وضعش توپِ توپِ!

جالبیه قضیه اینه که این پیشنهادات، با تازه شدن دیدارها، تازه میشه و به صورت خیلی مسخره‌ای تکرارین!

من قبلاً فکر می‌کردم این حرفا فقط مال پای منقل، و فقط مال مَرداس! تا اینکه کم‌کم فهمیدم که این یه بیماریه روانیه، که ریز و درشت، دختر و پسر، پیر و جوون درگیرشن!

الآن هر کی بهم گفت بیا یه روز فلان کارو بکنیم، خیلی خندان و پایه، میگم: «آره بکنیم، چرا که نه؟ کِی؟» و بعد از اینکه با غرور، با برچسب «پایه» از مکالمه بیرون اومدم، با آرامش به معاشرتم با طرف ادامه میدم! و اگه دفه‌ی بعد باز هم تکرار شد، میچینم روش که تو فقط زر میزنی! دفه پیش گفتی، گفتم پایم! چی شد؟ قرار بود خبر بدی که…

حالا کِی بریم شمال؟