صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

می دانی؟ من گاهی سایه می شوم و نرم نرم همراه تو می آیم. فرقی هم نمی کند شب باشد یا روز... گیرم روز باشد و تو مرا در روشنی اتاق دلبازت یا میان لکه های نور ولو شده روی قالیچه گم کنی. شاید هم شب باشد و تو دست ببری و چراغ را بزنی و من محو شوم جلوی چشمانت که تنگشان کرده ای تا از این زردی بی رمق آزرده نشوند.
باور کن فرقی نمی کند. من سایه می شوم و تو هی مرا جا می گذاری... دم صبح درست کنار بازوانت وقتی که خوابت سنگین می شود و به پهلو می غلتی و آخر شب که دهانت از طعم گس خواب و خستگی تلخ می شود و دست می بری و آب را سر می کشی
باور نمی کنی. می دانم.
حالا هی آب بپاش و دست بکش بر این چهره بیگانه ای که قاب آینه را پر می کند.
تو مرا که سایه بودم در تاریک و روشن اتاقی جا گذاشتی که مردی در آن خانه داشت. مردی که در آینه هم گوشه راست لبش به خنده

باز می شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد