صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

الان اینجا داره بارون میاد

پیمان ( داداشم ) دانشگاه خمینی شهر رشته کامپیوتر قبول شد :

  •  اینم بعد از سالها دوباره به فکر درس خوندن افتاد.همین امسال کنکور امتحان داد و خلاصه رشته اولش رو قبول شد. نا گفته نمونه که همون سال کنکور خودش رتبش شد ۶ ! اما خر شد فکر خارج به کلش زد. رفت و اومد دیگه بیخیال درس شد. تو پرانتز بگم که حدود هشت ساله که از درس دور بوده و حتی کارت پایان خدمتش رو هم گرفته! دیگه چه جوری قبول شده رو من نمیدونم...

گواهی نامه ی پنج ساله با عکس جدید امروز رسید به دستم :

  •  دو سه روز پیش رفتم تو یکی ازین دفتر خدماتیا که گواهی نامم رو تمدید کنم چون اعتبارش یه ساله بود و ۲۷ شهریور تموم شده بود.بعد از یه ساعت امضا و اثر انگشت و قول گرفتن کارمون رو راه انداختند.هیچی دیگه! خلاصه امروز با پست واسم اومد در خونه! بماند که مأمور پست هم یه امضا ازم گرفت. ( چی کار کنیم دیگه ، معروفیه و ۱۰۰۰ درد.همه ازم امضا میخواند ) یاد پارسال به خیر، چه ذوقی داشتیم واسه گواهی نامه.یادمه رفته بودیم شمال کل جاده چالوس رو برگشتنه من نشستم پشت ماشین،بابامم ذوقم رو میکرد ( یعنی خیلی دوست داشتم بابام ذوقم رو بکنه،اما... ) :دی

دیروز با ماشین با یه موتوری بندال تصادف کردم :

  •   با نوید از دانشگاه بر میگشتیم که هویجوری الکی رفتیم نتو نظر یه چرخی بزنیم! خلاصه داشتم عین بچه آدم رانندگیمو میکردم ( یکی من راست میگم یکی پینوکیو ) که یهو دیدم یه چی گفت بومب! یه موتوری عین پشگل خورد تو ماشین و پرت شد یه دو متر اونر تر! موتوریه جهنم، در ماشین رفت تو و آینه بغل ماشین هم کامل شکست! رفتیم بالا سر جنازه دیدم مرتیکه آخ و اوخی میکنه که انگار با ماشین تصادف کرده! گفتم صبر کن زنگ بزنم ۱۱۵ اورژانس بیاد ببینه میمیری یا زنده میمونه؟ گفت نه نه نه زنگ نزن جایی... همون جا به بندال بودنش پی بردم رفتم سراغ ماشین بیچاره ی خودم.یارو پیش خودش فکر کرده بود من ازین بچه مایه دارای سوسولم که میتونه منو بتیغه.دورشم شلوغ شده بود فکر کرده بود خیلی شخصیت مهمیه! هی میگفت اگه مرده بودم کی جواب میداد؟ ملت اوسگل هم هی نازشو میکشیدند.منم محلش نمیذاشتم اونم خیلی زور به یه جاش اومده بود.یعنی حالشو نداشتم! هی میگفت خصارتم رو بده تا برم،منم ر**م براش... در واقع زنگ زدم داداشم اومد ر*د براش! دیگه دیدم گناه داره خصارت ماشین رو نگرفتم ازش . :دی

یه جفت بوت مشکی خوجمل واسه زمستون گرفتم :

  •  دیروز همین جور که یارو موتوریه خودشون رو زده بود به جون کندن و منم داشتم با موبایل صحبت میکردم،چشم این بوت رو گرفت و یک ساعت بعد رفتم خریدمش! جون میده واسه پیست چون ضد آبه :دی

دیروز میخواستیم تفریح سالم کنیم اما ماشین تصادف کرده بود :

  •  هیچی دیگه،به جای اینکه مسافر اوسگل کنیم راننده تاکسی اوسگل میکردیم! ( دیگه بنزین هم مصرف نمیشد ) » ما : آقا بقیه پول رو ندادی! راننده : چرا دادم والا،تو جیباتون رو ببینید! ما : آقا از بلوار کشاورز چه جوری بریم سپاهان شهر؟! راننده : از بلوار کشاورز؟؟؟ ما خطاب به راننده ی پراید سوار : آقا این پرایدا عجب ماشینا پوست کاغذی ایه هااا یه تصادف دیدم یه پیکان زده بود به یه پراید،پیکانه هیچیش نشده بود اما پرایده ۲ تا کشته داده بود،اصلاْ امنیت نداره پراید! راننده : خیلم خبس،اگه بیشتر از ۱۰۰ تا باش نری امنیتشم خبس! ما : آقا شیشه بالا کن همراتونه؟ راننده : بله بفرمائید! دوباره ما : خب مرسی نمیخوامش،فقط میخواستم ببینم همراتونه یا نه؟

امروز اولین جلسه ی کلاس زبانم شروع میشه :

  • از وقتی کلاسای کانون زبان ایران نمیرم تا حالا حدود سه سال میگذره ، تر سیدم زبان یادم بره! تصمیم گرفتم دوباره برم کلاس زبان.اما این دفعه صدر رو انتخواب کردم.به قول خودشون نی تیو ترند! حالا نمیدونم ساعت ۵ کلاس دارم یا ۶؟
نظرات 1 + ارسال نظر
ورود 13- ممنوع/شرکت در جایزه 800دلاری پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:57 ق.ظ http://www.dvp.mihanblog.com

وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>


http://www.dvp.mihanblog.com
گنج7دریا
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع/شرکت درجایزه800دلاری

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد