صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

اصالت یعنی...

دیروز بعد از سال ها رفتم به زادگاه پدر و مادرم و آرامگاه پدربزرگان و مادربزرگانم

خیلی ها رو بعد از خیلی سال دیدم. در حدی که وقتی یه خانمی اومد جلو و سلام کرد و پرسید من رو میشناسی، بعد از شنیدن جواب نه با خنده و کنایه گفت : تو نباید دختر عمّت رو بشناسی؟

بگذریم.

دیروز فهمیدم هفت پشتم کیه، کجایی بوده، چه کاره بوده! هفت پشت من حسن مازندرانی، نجّار بوده. و بعد به این ترتیب :

7# : حسن نجّار مازندرانی
6# : حاج باقر
5# : حاج حسن
4# : حاج باقر نجّار
3# : عبد المطلب
2# : حبیب الله ( اعظم پناه )
1# : امان الله ( اعظم پناه )
0# : پدرام ( اعظم پناه )

لابلای اون همه سنگ قبر تونستم سنگ قبر حاج باقر نجّار رو حدود صد متر بالا تر از ساختمان آرامگاه آقاجون و مامانجون و دوتا عموهام پیدا کنم. نمیدونید چقدر خوشحالم که اصالتاً اصفهانی نیستم. الان کلاً حسم نسبت به استان مازندران یه حس دیگست. یه چیزی تو مایه های ببر مازندارن!...

فعلاً قدیمی ترین عکس خانوادگی ای که تونستم پیدا کنم مربوط میشه به 1317.


عکس خانوادگی 1317 - برای دیدن عکس با سایز بزرگ کلیک کنید...

ردیف بالا از چپ به راست : عمو محمّد آقا اعظم پناه ( تنها برادر حبیب الله )، عباس خان شهرضایی ( پدر زن حبیب الله )، حبیب الله، حیدر آقا ( پسر برادر عباس خان ) || ردیف وسط از چپ به راست : صغری ( مادر حبیب الله، همسر عبدالمطلب )، زینت خانم شهرضایی ( همسر حبیب الله ) || از بچه ها مطمئن نیستم به همین خاطر نمینویسم.

باز هم بگذریم...
دیروز فهمیدم که آقاجونم ( پدر مادرم ) کجا خاکه و چقدر ناراحت شدم وقتی فهمیدم آقاجونم یک سال قبل از مرگش، نزدیک قبر مادرش، روبروی زمین های پدریش واسه خودش یه قبر کنده بوده و یه سنگ هم به نشانی گذاشته بوده بالاش. اما هر وقت به دادا کیوان ( دایی کیوان، پسر کوچیکش ) گفته من یه قبر واسه خودم فلان جا کندم اون گفته ااا این حرفا چیه؟ خدا نکنه! ایشالا سالها سالم و زنده باشی و خلاصه هیچوقت قبری که آقاجونم واسه خودش کنده رو ندیده و قضیه رو جدی نگرفته تا بعد از خاک سپاری آقاجون، پیر مرد ها و دوست هاش گفتند چرا اینجا خاکش کردید؟ قبری که واسه خودش کنده اونه! حدود سه متر بالا تر از جایی که الان خاکه. خلاصه توی قبری که خودش کنده بوده و با آجر و بلوک تزئینش کرده بوده خاک نشده و...


ید الله صفایی ( 1300 - 1388 )

همین طور فهمیدم که آقاجون بعد از مرگ مادرش یک ماه تمام کنار قبرش چادر زده و خوابیده...
نهایتاً هم دیشب برای آخرین بار پسر عمو ها و دختر عمو ها و دختر عمه ها و پسر عمه ها دور هم توی یکی از اتاق های مامانجون جمع شدیم و به یاد دوران کودکی چشمک بازی کردیم...

چقدر عمر ها کوتاهه. از آدم یه سنگ و  یه اسم بیشتر نمیمونه...
نظرات 5 + ارسال نظر
پچ مچ دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 ب.ظ

آخی بیچاره آقا جونت ... یک ماه چادر زده؟ Wow!!!
خیلی عکس باحالیه راستی
و واقعا" راسته که گفتی از آدم یه سنگ قبر بیشتر نمیمونه

setare سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ

Aaaaaaaaa yani dge hamshahri nistim?

سعید پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:03 ق.ظ

پدرام جون مرگ شتری که دم در خونه همه میخابه!دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره

دوست دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:19 ب.ظ

سلام من فامیلتون نیستم ولی هم اصالتیم
مامانجونم میشناسدتون
شما به بهترین ادم ها معروفید اینجا
مادر بزرگت خیلی خانومه خوب و پاکی بود
خدا رحمتش کنه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:38 ب.ظ

pir beshi shabihe amu mohamadet mishi

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد