صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

رد می‌دهد گاهی...

اومدم از ماشین پیاده بشم و به همکارم دست بدم که خدافظى کنیم، بعد از اینکه دست راستشو ول کردم همینجورى که سرم پائین بود و یه پام از ماشین بیرون، از شدّت خستگى و گرما، چشمم خیره به دست چپش، دستم هنوز دراز بود و ناخوداگاه منتظر بودم با اون یکى دستش هم یه بار دیگه بهم دست بده. یه لحظه فکر کردم حالا که دو تا دست می‌بینم حتماً باید دوبار دست بدم!


بنده خدا اونم خسته تر از من نامردى نکرد و خیلى رسمى و جدّى، بى اختیار دست چپشو از فرمون ماشین ول کرد که دوباره دست بده. خلاصه یهو در یک لمحه به این دنیاى فانى (Funny World) برگشتیم و دوتایی زدیم زیر خنده..

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:15 ب.ظ

kholo divoone
maghzet gamoonam goozide

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد