صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

نسل جدید...

نونهال که بودم وقتى بچّه کوچیک بی‌زبون دستم می‌دادند، یجاشو محکم نیشگون می‌گرفتم که عَــر بزنه من حال کنم. بی‌زبون ازین جهت که یهو زبون وا نکنه همه چیو لو بده آبروم جلو ننه باباش بره. نه که فکر کنید من از نونهالى بیمار بودما، نه. من فقط یکم دوشوارى دارم...


خلاصه چند وقت پیش یاد قدیما خواستم اوّل یه حالى به بچه‌ى بی‌زبون یکى از اقوام دوّم به خودم بدم. بعد از انجام عملیات عَـــرّ بچّه که درومد و رفت بغل ننش، ننش ازش پرسید چى شده مامانی؟ چرا گریه می‌کنی؟ توله سگ بی‌زبونم نه گذاشت نه برداشت، اوّل با اخم اشاره کرد به من بعدم با انگشت اشاره کرد به ک*ونش! قشنگ سرخم شده بود جاش لبو. شانس آوردم تلفن ننش کارتى بود دوزاریش نیفتاد وگرنه باباش همون بلا رو سر ک*ون خودم می‌اورد. :-|


می‌گند این بچه‌هاى عصر کامپیوتر باهوشنا، ولى دیگه نه در این حد. ازین به بعد باید تو انتخاب‌هام بیشتر دقّت کنم...

نظرات 1 + ارسال نظر
شب بو یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:50 ب.ظ

این دوشواری که میگیو فقط به بچه ها نداری...با سندو مدرک میتونم بهت ثابت کنمو نشونت بدم جای کبودی ناجور رو پای یه آدم بزرگو :D

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد