صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

لحظه سال تحویل...

می‌گند لحظه‌ی سال تحویل هرکاری بکنی تا آخر اون سال همون کارو می‌کنی.


اگه من اولین کسی که همچین کرسی‌شعری رو تلاوت کرده پیدا کنم، سال تحویل هر سال هر چی فحش جدید تو سال قبل یاد گرفتمو حواله روحش می‌کنم که نصف لذّت سال تحویل‌های دوران طفولیّت من با استرس این گذشت که چیکار کنم که اگه تا آخر سال همون کارو کردم اون سال به فنا نره و همچنان سال خوبی به شمار بیاد!…


یادمه یه سال داشتم ویدئو گیم بازی می‌کردم، از ترس اینکه تا آخر سال بازی نکنم، به زور از سر بازی کَندم رفتم تو هال خونه که حداقل هیچ کار خاصّی نکنم! الآن که فکرشو‌ می‌کنم می‌بینم حتّی اگه همچین کرسی شعری واقعی بود، بازم ویدئو گیم بازی کردن از هیچ‌کار خاصّی نکردم بهتره...


یه بار دیگه هم یادمه سال تحویل بد موقع بود، من خواب بودم! دقیقاً به همون دلایل قبلی، از خواب ناز بیدار شدم و رفتم تو هال که باز صرفاً هیچ کار خاصّی نکنم! از اون سال تحویل تا همین امروز علاوه بر احساس خِنگی، حس می‌کنم یه چیز دراز تو پاچَم رفته و اون خواب دیگه هیچوقت تکرار نمی‌شه! اون خواب مث یه لکِه‌ی سیاه تو خاطرات سال تحویلم مونده، پاکم نمی‌شه! 


کاش حداقل یه همچین داستانی حقیقت داشت که من لحظه‌ی سال تحویل به امید پولدار شدن، هی شصتمو با زبون تُف میمالیدم و یه بسته اسکناس دُرُشت می‌شُردم! البته اگه شانس منه که اون سال بجای پولدار شدن، کارمند بانکی، صندوق دار رستورانی، چیزی می‌شدم! اونم نه که پول بدن بشمارم! می‌گفتن بشین پاین میز زبونتو درار، ما شصتمونو با زبونت خیس کنیم پول بشماریم! والو...

نظرات 1 + ارسال نظر
فاضله هاشمی پنج‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 09:21 ق.ظ

خخخ من حاجی بادم میخوردم گلنوشت عشق وبلاگ من

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد