صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

پانی ۱۴۰۱ - ۱۳؟؟

امروز پانی رفت!


متن سمیرا، خواهرم برای پانی رو میذارم بمونه اینجا:


قبلا چند نفر برده بودنش و بعد نهایت یکی دو روز پس آورده بودن، یک گوله ، کر و کثیف و گشنه ، انگار چند سال بود. غذا نخورده بود . بعد که حسابی سیر شد و حموم کرد تازه انگار جون گرفت ، پف کرده بود و دور من همینطوری بیخودی میدوید و می‌خندید و نفس نفس زنون نشیت یک چشماش برق میزد و زبون صورتی خوشگلش آویزون بود ، عاشقش شدم ، گفتم براتون قبلا لحظه عاشق شدنم رو ، منم یک جوری مثل یک آدمی که بار اولش هست سگ دیده ، گفتم حالا چی صداش کنیم ،

اون موقع ها صدا میکردی پانی ، ده تا سگ برمیگشت نگاه میکرد ، ولی خوشم اومد صداش کردم پانی بیا ، دوید و ذوق کنان اومد کنارم و تو چشمام نگاه کرد و دم تکون داد .

گفتم تو به پناه آوردی من ازت مواظبت میکنم ، غافل از این که این من بودم که به اون پناه آورده بودم .

امروز مرد.

به همین زمختی و همینقدر واقعی و درد ناک.

برای بعضی چیزا هم هیچ حرفی و کلامی گویای احساسم نیست 

 مثل 

عشق مثل برادر

مثل پانی مثل پیمان .

نظرات 1 + ارسال نظر
امین نباتیان شنبه 21 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 08:41 ب.ظ

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد