صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

و باز هم تسلیت

صب که از خواب پا میشی باید یه پیام تسلیت، تو هر کدوم از سوشال نتورکات پست کنی! بلاخره به یکی مربوط می‌شه...


ولی تهش چه فایده؟ تسلیت تاحالا کسیو زنده کرده؟


پ.ن:

۱. ما هم داریم ذره ذره می‌میریم، فقط گرمیم حالیمون نیست.

۲. یکی از همکلاسیای دوران لیسانس من هم تو اون هواپیما بود!

۳. همه یه روز میمیریم، ولی ای کاش هر روز نمیکشتنمون...

مرگ vs زندگی

به درجه‌ای از عرفان! رسیدم، که خود نون با محتویات داخلش واسم به یه اندازه خوشمزه و با ارزشه. در همین راستا به جایی رسیدم که جون انسان با جون حیوان واسم به یه اندازه ارزش داره. خاک ایران با خاک استرالیا با خاک قطب شمال واسم یکیه، همش خاک زمینه دیگه. حتّی کُلِ کره زمین با کرات دیگه واسم فرق زیادی نمیکنه، همش یه جرقه بزرگه که قشنگی و زشتی‌های خودشو داره. خیلی خیلی خیلی مثالای این مدلی هست که بخوام بزنم، ولی فکنم بعنوان مقدمه همینا کافی بود.


اینا همرو گفتم که اینو بگم. روزی حدوداً صد و پنجاه هزار نفر از دنیا میرن و حدوداً سیصد و شصت هزار نفر به دنیا میاند. ما معمولاً از سر عددای آماری زود میگذریم بدون اینکه بهشون فکر کنیم. واسه همین یه بار دیگه میگم، ولی ایندفه یکم بهش بیشتر فکر کنید. روزی حدوداً صد و پنجاه هزار نفر از دنیا میرن (یعنی یک و نیم برابر ورزشگاه آزادی آدم) و حدوداً سیصد و شصت هزار نفر به دنیا میاند. بنابر این منطقم بهم اجازه نمیده فقط  از مرگ یه عدّه‌ی خاص، انقدر که همه مثلاً ناراحت میشن، ناراحت بشم. یعنی نمیتونم واسه کشته‌شدگان حادثه ۱۱ سپتامبر بیشتر ناراحت بشم ولی واسه شونزده هزار بچه‌ای که روزانه از گرسنگی می‌میرند کمتر! نمیتونم واسه کشته شده‌گان زلزله بم، کشته شدگان حادثه ساختموم پلاسکو، یا اخیراً کشته شدگان ملوانان ایرانی ناراحت بشم و پُست تسلیت بذارم و عکس پروفایلمو عوض کنم، ولی واسه هزار و ششصد نفری که روزانه از سرطان میمیرند عیچ عکس‌العملی نشون ندم! وقتی شما تا آخر این متنو میخوندید، حد اقل ۵۰۰ نفر مُردند، که همشون هم رو تخت بیمارستان و دست تو دست خانوادشون نیستن.


نمیدونم چه طوری بگم، آدما میان و میرن، ولی چرا فقط کسایی که تو اخبار اسم ازشون برده می‌شه دلسوزی دارن؟ چرا مرگ بقیه موجودات واستون انقدر غم انگیز نیست؟ چون همه با هم تو یه حادثه‌ی مشرک از بین رفتن داستان اینقدر غم انگیزه؟ اگه همین اتفاق واسه ملوانان بنگلادشی افتاده بود هم همینقدر ناراحت میشدید؟ اگه نه، دلیلش چیه؟ چون ایرانی نیستن؟ اونا خانواده ندارن؟ یا چون مسلمون نیستن خونشون کمرنگ تره؟ چی باعث میشه جون با جون انقدر واستون متفاوت باشه؟ اگه بدونی همین ما اشرف مخلوقات سالانه ۵۶ میلیارد (بیلیون) حیوان رو میکشیه فقط برای اینکه بخورتشون، نظرت راجع به یه تصادف که توش یه اتوبوس آدم میمیره عوض نمیشه؟ ۵۶ میلیار!


اصن من عَنم، شما خوبید!


واسه همین منو ببخشید، نمیتونم واسه ملوانان حادثه‌ی اخیر، (یا هر انسان دیگری در هر حادثه‌ی دیگه) بیشتر از یه «عجب» ناراحت بشم! عجب...


پ.ن: ۱. این حادثه فقط از این لحاظ ناراحت کننده بود که شاید اگه ملوان آمریکایی، جای ملوانان ایرانی توی اون ناو بودند، احتمالاً چیزیشون نمیشد...


۲. میدونید ۱۳۶ هزار تُن نفت خام یعنی چه مقدار؟ میدونید چند میلیون سال طول کشیده که این مقدار نفت به وجود اومده؟ میدونید قیمت این مقدار نفت خام چقدره؟ کاری به این که خودش داشته کجا میرفته و پولش تو جیب کی میره ندارم. میدونید سوختن این مقدار نفت چقدر میتونه آب بعدشم هوا رو آلوده کنه؟