صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!
صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

صفحه شخصی پدرام اعظم‌پناه (پدرو پناه)

ما نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم!

شوکودراژه

تو سوپری چشمم خورد به این شکلات گرد گردا که وسطش مغز داره و تو مهمونی آدم روش نمیشه بیشتر از ۳ تاشو بخوره! شما بهش میگید «شوکودراژه». رو عکسش دیدم بَه بَه، وسطِ شکلاتاش پر از فندق و بادوم و پسته‌ست، منم وسوسه شدم و دلو زدم به دریا و دست کردم تو جیب مبارک و پونزده‌هزار تومن زبون بسته رو دادم واسه یه بسته ازین شکلاتا.


راستش اولش شک داشتم که با ۱۵ هزار تومن، چیز خوبی خریده باشم ولی خواستم مثبت فکر کنم و خوشحال و خندان اومدم تو‌ ماشین تا دوتاشو بندازم تو دهنم شاد شم، که دیدم ای دل قافل، وسطش نخودچی بود! گفتم طوری نیست اینم خوشمزه بود و رفتم بعدی، که اونم وسطش کیشمیش بود. خب کیشمیشم با شکلات بد نیست، ایشالا بعدی بادومه! یه بزرگاشو ورداشتم به امید بادوم، دیدم دوتا نخودچی به هم چسبیده لاشه کصافت.


بغضمو کنترل کردم و اشکامو پاک کردم و چراغو روشن کردم که ببینم چه خبره. دیدم تو لایه‌ی رویی از دو لایه شکلات، به ازای هر ۱۰ تا شکلات وسط یکیش یا بادم بود یا فندق! لایه‌ی دومم که از دم نخودچی کیشمیش بود. یعنی قشنگ برنامه ریزی کردن که اوّل یه لایه نخودچی کیشمیش بریزن زیرش، بعد بصورت رندم چهارتا بادوم و فندق پاشیدن روش که قَسَمشون راست باشه. البته اینکه شکلاتش چقدر بد مزه و پر شکر و سفت و شخمی بود هم فدای سر مدیر فروش کارخونه...


قسمت غم انگیزش مربوط میشه به پِسته‌ی داستان! رکب واقعی رو زمانی خوردم که فهمیدم اونی که فکر میکردم تو عکسِ رویِ بَستش پِسته‌ست، کیشمیش چاقی بیش نبوده،که یه جوری گریمش کردن که شبیه پسته به نظر بیاد! دقت کردم به عکس دوتا فندق‌هاش، دیدم اونم یکیش نخودچی بوده ادا فندق رو درآورده...


چراغو خاموش کردم و به نخودچی کیشمیش خوردنم ادامه دادم، انگار نه انگار اتفاقی افتاده!


اشکالی نداره! بزرگترین تحولات فکری توی من، از وقتی صورت گرفت که اعتمادمو نسبت به ورودی‌های مغزم از دست دادم و ازین بابت، با این که خیلی وقتا اذیت میشم، راضیم...